<hr> مترادف سره : بی آلایش، بی آمیغ، بی غش، پاک، خالص، ناب، نیامیخته ، درست، صحیح ، خوب، نیک ، کامل، بی نقص <hr> متضاد سره : ناسره، نادرست، بد، ناقص

مترادف سره : بی آلایش، بی آمیغ، بی غش، پاک، خالص، ناب، نیامیخته ، درست، صحیح ، خوب، نیک ، کامل، بی نقص متضاد سره : ناسره، نادرست، بد، ناقص

سره

سره زیدن

سره سوارو

<hr> مترادف سرهم کردن : جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن، ساختن، سرهم بندی کردن

مترادف سرهم کردن : جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن، ساختن، سرهم بندی کردن

سرهم کردن

<hr> مترادف سرو : سروبن، درخت سرو | سرویس | سرویس

مترادف سرو : سروبن، درخت سرو | سرویس | سرویس

سرو

سرو اسکندر

سرو ناز

سروته

<hr> مترادف سرود : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا <hr> متضاد سرود : مرثیه، نوحه

مترادف سرود : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا متضاد سرود : مرثیه، نوحه

سرود

<hr> مترادف سروسامان دادن : بسامان کردن، نظم ونسق دادن، سامان بخشیدن، مرتب کردن، داماد کردن، عروس کردن

مترادف سروسامان دادن : بسامان کردن، نظم ونسق دادن، سامان بخشیدن، مرتب کردن، داماد کردن، عروس کردن

سروسامان دادن

سروستانی

سروصدا کردن

<hr> مترادف سروقت : سراغ، پرسش، جست وجو، دیدار، مقام، جایگاه <hr> برابر پارسی : به هنگام

مترادف سروقت : سراغ، پرسش، جست وجو، دیدار، مقام، جایگاه برابر پارسی : به هنگام

سروقت

سرول

سرون

سروند

سروکرو

<hr> مترادف سرپا : ایستاده، برپا، قائم ، سالم <hr> متضاد سرپا : نشسته

مترادف سرپا : ایستاده، برپا، قائم ، سالم متضاد سرپا : نشسته

سرپا

سرپایی

سرپر

<hr> مترادف سرپرست : قیم، متصدی، مسئول، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر، راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی

مترادف سرپرست : قیم، متصدی، مسئول، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر، راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی

سرپرست

<hr> مترادف سرپرستی : پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت

مترادف سرپرستی : پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت

سرپرستی

سرپری

سرپل

<hr> مترادف سرپناه : اقامتگاه، مسکن، پناهگاه، مامن، حفاظ، جان پناه، خانه، کاشانه، خانه محقر، آلونک، کلبه

مترادف سرپناه : اقامتگاه، مسکن، پناهگاه، مامن، حفاظ، جان پناه، خانه، کاشانه، خانه محقر، آلونک، کلبه

سرپناه

سرپوش داشتن

سرپی

سرپیچی نکردن

<hr> مترادف سرپیچی کردن : تخطی کردن، تمرد کردن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، نافرمانی کردن، تمکین ن کردن

مترادف سرپیچی کردن : تخطی کردن، تمرد کردن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، نافرمانی کردن، تمکین ن کردن

سرپیچی کردن

<hr> مترادف سرچشمه : چشمه، ماخذ، مبدا، منبع، منشا، ینبوع، کنه، اصل

مترادف سرچشمه : چشمه، ماخذ، مبدا، منبع، منشا، ینبوع، کنه، اصل

سرچشمه

سرچل سرد نشندن

سرچین

سرک کشیدن

<hr> مترادف سرکارگر : سرعمله

مترادف سرکارگر : سرعمله

سرکارگر

سرکت

سرکج

<hr> مترادف سرکرده : رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده <hr> متضاد سرکرده : مادون

مترادف سرکرده : رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده متضاد سرکرده : مادون

سرکرده

<hr> مترادف سرکش : بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمان ناپذیر، گردنکش، لجام گسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی <hr> متضاد سرکش : رام

مترادف سرکش : بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمان ناپذیر، گردنکش، لجام گسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی متضاد سرکش : رام

سرکش

<hr> مترادف سرکشیدن : سرک کشیدن، سر درآوردن، سر زدن، سرکشی کردن، نوشیدن، آشامیدن یک باره، بالارفتن

مترادف سرکشیدن : سرک کشیدن، سر درآوردن، سر زدن، سرکشی کردن، نوشیدن، آشامیدن یک باره، بالارفتن

سرکشیدن

سرکله

سرکم

سرکن

سرکو

<hr> مترادف سرکوب : اختناق، قلع وقمع، مضمحل، منکوب، ضربه، ضربت، لطمه، گوشمال

مترادف سرکوب : اختناق، قلع وقمع، مضمحل، منکوب، ضربه، ضربت، لطمه، گوشمال

واژه های حرف "س" - واژه نامه بختیاریکا