واژه نامه بختیاریکا

شایعه پراکن

شایعه پراکنی

<hr> مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج <hr> متضاد شب : روز

مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج متضاد شب : روز

شب

شب ادرار

شب خوابیدن

شب زنده داران

شب مهتاب

شب ها

<hr> مترادف شب هنگام : شباشب، شبانگاه، شبانه

مترادف شب هنگام : شباشب، شبانگاه، شبانه

شب هنگام

شب و شام

شب چره

<hr> مترادف شبان : چوپان، راعی، رمه بان، گله بان

مترادف شبان : چوپان، راعی، رمه بان، گله بان

شبان

شبان و بره چران

<hr> مترادف شبانه : شبانگاه، شب هنگام، شام

مترادف شبانه : شبانگاه، شب هنگام، شام

شبانه

شبانه روز

<hr> مترادف شباهت : تشابه، مانندگی، مانندی، مشابهت، همانندی، همسانی <hr> متضاد شباهت : اختلاف <hr> برابر پارسی : همانندی، مانستگی، مانندگی، همانندگی، همتایی، همگونی

مترادف شباهت : تشابه، مانندگی، مانندی، مشابهت، همانندی، همسانی متضاد شباهت : اختلاف برابر پارسی : همانندی، مانستگی، مانندگی، همانندگی، همتایی، همگونی

شباهت

شباهت داشتن

<hr> مترادف شبح : روح، سایه، سیاهی، شخص، ذات <hr> برابر پارسی : سایه، تن نما، تارگون

مترادف شبح : روح، سایه، سیاهی، شخص، ذات برابر پارسی : سایه، تن نما، تارگون

شبح

<hr> مترادف شبستان : خوابگاه، حرم، حرمسرا

مترادف شبستان : خوابگاه، حرم، حرمسرا

شبستان

<hr> مترادف شبنم : بشک، جلید، ژاله، طل

مترادف شبنم : بشک، جلید، ژاله، طل

شبنم

<hr> مترادف شبه : سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند <hr> متضاد شبه : ضد <hr> برابر پارسی : مانند، همسان

مترادف شبه : سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند متضاد شبه : ضد برابر پارسی : مانند، همسان

شبه

<hr> مترادف شبگرد : داروغه، عسس، گزمه، میربازار، میرشب، شب پوی، شبرو

مترادف شبگرد : داروغه، عسس، گزمه، میربازار، میرشب، شب پوی، شبرو

شبگرد

شبگه

<hr> مترادف شبیخون : تک، تهاجم، حمله، شب تاز، قتل عام، یورش

مترادف شبیخون : تک، تهاجم، حمله، شب تاز، قتل عام، یورش

شبیخون

<hr> مترادف شبیه : تالی، جور، عوض، قبیل، قرین، کفو، ماننده، مانسته، مانند، متشابه، متماثل، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، هماننده، همانند، همسان، تعزیه، نمایش <hr> متضاد شبیه : متضاد، مختلف <hr> برابر پارسی : مانند، همانند، همدیس، همسان، همگون

مترادف شبیه : تالی، جور، عوض، قبیل، قرین، کفو، ماننده، مانسته، مانند، متشابه، متماثل، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، هماننده، همانند، همسان، تعزیه، نمایش متضاد شبیه : متضاد، مختلف برابر پارسی : مانند، همانند، همدیس، همسان، همگون

شبیه

<hr> برابر پارسی : مانیدن

شبیه بودن

<hr> برابر پارسی : مانِستن

شبیه شدن

شبیه کسی بودن

شت

شت شت کردن

<hr> مترادف شتاب : تسریع، تعجیل، تندی، سرعت، عجله <hr> متضاد شتاب : درنگ، کندی

مترادف شتاب : تسریع، تعجیل، تندی، سرعت، عجله متضاد شتاب : درنگ، کندی

شتاب

شتاب برداشتن

شتاب دار

<hr> مترادف شتاب زده : شتابان، شتابناک، عجول، مستعجل <hr> متضاد شتاب زده : صبور

مترادف شتاب زده : شتابان، شتابناک، عجول، مستعجل متضاد شتاب زده : صبور

شتاب زده

شتاب گرفتن

<hr> مترادف شتابان : به سرعت، به شتاب، تند، سریعاً، عجول <hr> متضاد شتابان : به کندی

مترادف شتابان : به سرعت، به شتاب، تند، سریعاً، عجول متضاد شتابان : به کندی

شتابان

شتر بغار

شتر به کولیز اودادن

شتلی

شتور

شتی

شتیر

<hr> مترادف شجاع : باجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو <hr> متضاد شجاع : جبون <hr> برابر پارسی : دلیر، پردل، دلاور، شیردل، گُرد

مترادف شجاع : باجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو متضاد شجاع : جبون برابر پارسی : دلیر، پردل، دلاور، شیردل، گُرد

واژه های حرف "ش" - واژه نامه بختیاریکا