واژه نامه بختیاریکا

شوه

<hr> مترادف شوهر : زوج، شو، شوی، مرد، همسر <hr> متضاد شوهر : زوجه

مترادف شوهر : زوج، شو، شوی، مرد، همسر متضاد شوهر : زوجه

شوهر

شوهر مادر بزرگ

شووا

شوول

شووه

<hr> مترادف شوک : تیغ، خار | صدمه، ضربه، لطمه، تشنج، شوکه، منقلب <hr> برابر پارسی : تکان سخت

مترادف شوک : تیغ، خار | صدمه، ضربه، لطمه، تشنج، شوکه، منقلب برابر پارسی : تکان سخت

شوک

شوکر

شوکله

شوکه

<hr> برابر پارسی : تکان خوردن

برابر پارسی : تکان خوردن

شوکه شدن

شوکوهی

شوگار

شوگه

شوگه زیدن

شوگول زنک

شپ

شپ زیدن

شپاله

شپش

شپش بز

شپش حیوانی

شپلاق

<hr> مترادف شک : تذبذب، تردد، تردید، دودلی، ریب، ریبت، شبهه، بدگمانی، سوء ظن، احتمال، اشکال، وسواس | تردید، دودلی، ظن، گمان <hr> متضاد شک : یقین | یقین <hr> برابر پارسی : گمان، دودلی

مترادف شک : تذبذب، تردد، تردید، دودلی، ریب، ریبت، شبهه، بدگمانی، سوء ظن، احتمال، اشکال، وسواس | تردید، دودلی، ظن، گمان متضاد شک : یقین | یقین برابر پارسی : گمان، دودلی

شک

شک البرد

شک بردن

شک دادن

شک دار

شک دهنده

شک لیوه دار

شک وارد شدن

شک کسی را برطرف شدن

<hr> مترادف شکار : بشگرد، بشگر، صید، نخجیر، بزکوهی، شکارگاه، غارت، یغما، مفت

مترادف شکار : بشگرد، بشگر، صید، نخجیر، بزکوهی، شکارگاه، غارت، یغما، مفت

شکار

<hr> مترادف شکاف : تراک، ترک، چاک، درز، شکافتگی، غاز، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شعاب، شقاق، منفذ، کهف، تفرقه

مترادف شکاف : تراک، ترک، چاک، درز، شکافتگی، غاز، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شعاب، شقاق، منفذ، کهف، تفرقه

شکاف

شکاف دوک نخریسی

شکاف عمیق

شکاف کوه

<hr> مترادف شکافتن : بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن

مترادف شکافتن : بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن

شکافتن

شکافته

شکال

شکال بند

شکال کردن

شکال گش

شکالو

شکاندن

شکاننده

<hr> مترادف شکایت : بث الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا، تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله مندی <hr> برابر پارسی : دادخواهی، دادخواست، گله مندی، گلایه

مترادف شکایت : بث الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا، تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله مندی برابر پارسی : دادخواهی، دادخواست، گله مندی، گلایه

واژه های حرف "ش" - واژه نامه بختیاریکا