واژه نامه بختیاریکا

لنگ جیت

لنگ را بالاکردن به قصد کشتی یا انجام عمل جنسی

لنگ لقه

لنگ مقاشی

لنگ ملاری

لنگ و لاش

لنگ و لاشدار

لنگ وا کل زیدن

لنگ والا

لنگ والا کردن

لنگ کردن

لنگ گدرنیدن

لنگ گروگوکردن

لنگار

لنگان

لنگان لنگان

<hr> مترادف لنگر : پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح

مترادف لنگر : پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح

لنگر

لنگر انداختن

لنگری

<hr> مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل <hr> متضاد لنگه : جفت

مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل متضاد لنگه : جفت

لنگه

لنگه در

لنگیدن

لنگیدن از جایی

<hr> مترادف له : آبگز، فاسد، لهیده، پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته، مضمحل

مترادف له : آبگز، فاسد، لهیده، پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته، مضمحل

له

له شدن

له شده

له له زدن سگ

له لونجه

له و لورده

له و لورده شدن

له و لورده کردن

له کردن

له کننده

له کنوو

لهار

لهد

لهد و لا

لهده

لهر

لهر کورکورک

لهراس

لهرمه

لهرکی

لهستن

لهه

<hr> مترادف لو : افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا

مترادف لو : افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا

لو

لو به لو

لو حشک و دل تنگ

واژه های حرف "ل" - واژه نامه بختیاریکا