واژه نامه بختیاریکا

<hr> مترادف لولو : جمان، در، مروارید | مترسک، کریه المنظر، ترسناک، مهیب <hr> برابر پارسی : مروارید

مترادف لولو : جمان، در، مروارید | مترسک، کریه المنظر، ترسناک، مهیب برابر پارسی : مروارید

لولو

<hr> مترادف لولی : قرشمال، قرشمال، کولی، لوری، روسپی، هرجایی، بی آزرم، بی حیا

مترادف لولی : قرشمال، قرشمال، کولی، لوری، روسپی، هرجایی، بی آزرم، بی حیا

لولی

لونا

لونیدن

لونیده

لوه

لوهستن

<hr> مترادف لوچ : احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کج نظر، کژبین

مترادف لوچ : احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کج نظر، کژبین

لوچ

<hr> مترادف لوچه : شفه، لب، لو

مترادف لوچه : شفه، لب، لو

لوچه

لوچه کندن

لوژه

<hr> مترادف لوک : ابل، اشتر، جمل، پویچه، عشقه، عاجز، ناتوان

مترادف لوک : ابل، اشتر، جمل، پویچه، عشقه، عاجز، ناتوان

لوک

لوکه

لوگشت

لوگشتن

لوی

لویسی

لوین

لوینه

<hr> مترادف لپ : گونه، لب، قطعه

مترادف لپ : گونه، لب، قطعه

لپ

لپ تخت

لپر بازی

لپرکردن

لپنیدن

لپو

لپک

لپکه

لپکه زنا من تیات

لپکه زیدن

لپین

<hr> مترادف لچ : لب، لوچه، برهنه، عریان، لخت

مترادف لچ : لب، لوچه، برهنه، عریان، لخت

لچ

لچ هزار زو

<hr> مترادف لچر : پلشت، کثیف، فاسد، هرزه، پست، لئیم، شلخته، متلک <hr> متضاد لچر : پاک

مترادف لچر : پلشت، کثیف، فاسد، هرزه، پست، لئیم، شلخته، متلک متضاد لچر : پاک

لچر

لچه

لچک

<hr> مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

لک

لک اوردن

لک ترا کردن

لک دادن

<hr> برابر پارسی : بَلارَج، اَچوپیل، بلارج

برابر پارسی : بَلارَج، اَچوپیل، بلارج

لک لک

لک ول کردن

لکات

<hr> مترادف لکاته : بدکاره، جنده، خودفروش، روسپی، فاحشه، قحبه، معروفه، هرجایی، بدزبان، سلیطه، شرور

مترادف لکاته : بدکاره، جنده، خودفروش، روسپی، فاحشه، قحبه، معروفه، هرجایی، بدزبان، سلیطه، شرور

لکاته

لکر

لکنت داشتن

لکنده

<hr> مترادف لکه : چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره

مترادف لکه : چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره

واژه های حرف "ل" - واژه نامه بختیاریکا