واژه نامه بختیاریکا

مقصر بودن یا حرفی برای گفتن نداشتن

مقصر دانستن

<hr> مترادف مقطع : سیلاب، هجا، بیت آخر غزل، قصیده، برشگاه، محل قطع، مرحله، برهه <hr> متضاد مقطع : مطلع <hr> برابر پارسی : برش، بریده بریده، پایه، پِلِکان، تکه تکه، سوده

مترادف مقطع : سیلاب، هجا، بیت آخر غزل، قصیده، برشگاه، محل قطع، مرحله، برهه متضاد مقطع : مطلع برابر پارسی : برش، بریده بریده، پایه، پِلِکان، تکه تکه، سوده

مقطع

<hr> مترادف مقعد : دبر، سرین، کفل، کون، مخرج، نشستگاه، نشیمن، نشیمنگاه

مترادف مقعد : دبر، سرین، کفل، کون، مخرج، نشستگاه، نشیمن، نشیمنگاه

مقعد

مقم ریی

مقمقه

<hr> مترادف مقیم : باشنده، ساکن، ماندگار، متوطن، معتکف، پیوسته، ثابت، دایم <hr> متضاد مقیم : مهاجر <hr> برابر پارسی : شهروند، زیستور، باشنده، ماندگار

مترادف مقیم : باشنده، ساکن، ماندگار، متوطن، معتکف، پیوسته، ثابت، دایم متضاد مقیم : مهاجر برابر پارسی : شهروند، زیستور، باشنده، ماندگار

مقیم

مقیم جایی شدن بصورت طولانی

<hr> مترادف مل : باده، خمر، شراب، صهبا، می، پرسیاوشان، امرود، گلابی

مترادف مل : باده، خمر، شراب، صهبا، می، پرسیاوشان، امرود، گلابی

مل

مل به تش زیدن

مل به من

مل تریکستن

مل حرمه

مل زیدن

مل شو

مل مل کردن

مل ملاز

مل من تی

مل نهادن

مل هرگوش

مل هلی

مل و مرزنگ

مل و گوشتی

مل ور یک نهادن

مل کردن

مل کزرک

مل کو

مل گایی

مل گرازی

مل گرگ

مل گرگ به چاله

<hr> مترادف ملا : باسواد، تحصیل کرده، درس خوانده، عالم، فاضل، آخوند، روحانی، شیخ، مکتب دار <hr> متضاد ملا : امی، بی سواد، عامی

مترادف ملا : باسواد، تحصیل کرده، درس خوانده، عالم، فاضل، آخوند، روحانی، شیخ، مکتب دار متضاد ملا : امی، بی سواد، عامی

واژه های حرف "م" - واژه نامه بختیاریکا