واژه نامه بختیاریکا

نسبو

<hr> مترادف نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم

مترادف نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم

نستوه

نسرشته

نسره

نسق کردن

<hr> مترادف نسل : آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد، ریشه، دوره، عصر <hr> برابر پارسی : دودمان، تبار، تخمه، نژاد

مترادف نسل : آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد، ریشه، دوره، عصر برابر پارسی : دودمان، تبار، تخمه، نژاد

نسل

نسل کشی

نسنجیده سخن گفتن

<hr> مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش <hr> برابر پارسی : باد خنک و آرام

مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش برابر پارسی : باد خنک و آرام

نسیم

نشا

نشادر

نشاسته

<hr> مترادف نشان : آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

مترادف نشان : آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

نشان

نشان دادن تمایل به کاری با ادا و عشوه و رفتار های خاص

نشان دادن نارضایتی

<hr> مترادف نشاندن : قراردادن، مقیم کردن، نهادن، غرس کردن، کاشتن، افراشتن، خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن، نشانیدن <hr> متضاد نشاندن : کندن

مترادف نشاندن : قراردادن، مقیم کردن، نهادن، غرس کردن، کاشتن، افراشتن، خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن، نشانیدن متضاد نشاندن : کندن

نشاندن

نشاندن بر بارگاه سرد

نشاننده

<hr> مترادف نشانه : آماج، آیه، اثر، داغ، رگه، علامت، مارک، نشان، هدف

مترادف نشانه : آماج، آیه، اثر، داغ، رگه، علامت، مارک، نشان، هدف

نشانه

نشانه ای از جمع

نشانه جمع

نشانه گذاشتن

<hr> مترادف نشانه گیری : آماج، قراول، نشانه روی، هدف گیری

مترادف نشانه گیری : آماج، قراول، نشانه روی، هدف گیری

نشانه گیری

<hr> مترادف نشانی : آدرس، نشان، اثر، یادگار

مترادف نشانی : آدرس، نشان، اثر، یادگار

نشانی

نشاهه

نشاید

<hr> مترادف نشت : تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر، برملا، بروز، درز کردن، شایع

مترادف نشت : تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر، برملا، بروز، درز کردن، شایع

نشت

<hr> مترادف نشخوار : کاغ

نشخوار

نشخوار کردن

<hr> مترادف نشدنی : غیرممکن، محال، ناشدنی <hr> متضاد نشدنی : ممکن

مترادف نشدنی : غیرممکن، محال، ناشدنی متضاد نشدنی : ممکن

نشدنی

<hr> مترادف نشر : پراکندن، سرایت، پخش، توزیع، انتشار، چاپ، طبع، اشاعه، ترویج، شیوع <hr> برابر پارسی : پخش، پراکندن، پراکنده کردن، گستردن

مترادف نشر : پراکندن، سرایت، پخش، توزیع، انتشار، چاپ، طبع، اشاعه، ترویج، شیوع برابر پارسی : پخش، پراکندن، پراکنده کردن، گستردن

نشر

نشر کردن

نشست برخاست

<hr> مترادف نشست و برخاست : مجالست، مراوده، مصاحبت، همنشینی

مترادف نشست و برخاست : مجالست، مراوده، مصاحبت، همنشینی

نشست و برخاست

<hr> مترادف نشستن : جلوس، قعود، اقامت کردن، سکناگزیدن، مقیم شدن، منزل کردن

مترادف نشستن : جلوس، قعود، اقامت کردن، سکناگزیدن، مقیم شدن، منزل کردن

واژه های حرف "ن" - واژه نامه بختیاریکا