واژه نامه بختیاریکا

پیا گپ

پیاده

پیاده رو

پیاده روی

پیاده شدن

پیاده شو

پیاده کردن

پیار

پیاز رووا

<hr> مترادف پیاله : جام، ساتکین، ساغر، صراحی، قدح، کاسه

مترادف پیاله : جام، ساتکین، ساغر، صراحی، قدح، کاسه

پیاله

پیاله به چشمه

پیاهستن

<hr> مترادف پیاپی : پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر

مترادف پیاپی : پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر

پیاپی

پیت

پیت وروردن

پیت کار بین

پیت کارینه دیدن

پیتا

پیتستن

پیتسته

پیتنا

پیتنیدن

پیتهستن

پیجنا

پیجنیدن

<hr> مترادف پیدا : آشکار، آشکارا، بارز، پدید، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، شناخته، متمایز، مشخص <hr> متضاد پیدا : ناپیدا، نهان

مترادف پیدا : آشکار، آشکارا، بارز، پدید، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، شناخته، متمایز، مشخص متضاد پیدا : ناپیدا، نهان

پیدا

پیدا شدن

<hr> مترادف پیر : جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر، پاتال، فرتوت، ناتوان، ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد، پیشوا، قاید ، مرید <hr> متضاد پیر : برنا، جوان

مترادف پیر : جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر، پاتال، فرتوت، ناتوان، ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد، پیشوا، قاید ، مرید متضاد پیر : برنا، جوان

پیر

پیر احمد فداله

پیر او شو

پیر بویـر

پیر تازی

پیر جوان نما

پیر دختر

پیر زن

پیر مرادی

پیر و پاتال

پیر و گر

پیر چلوله

پیرا

پیرار

پیراسته

<hr> مترادف پیراهن : پیرهن، جامه، قمیص

مترادف پیراهن : پیرهن، جامه، قمیص

پیراهن

پیرایشگر

پیرزا

پیرستن

پیرفزک

<hr> مترادف پیرمرد : سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن <hr> متضاد پیرمرد : پیرزن، جوان

مترادف پیرمرد : سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن متضاد پیرمرد : پیرزن، جوان

پیرمرد

واژه های حرف "پ" - واژه نامه بختیاریکا