صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ن" - اصطلاحات
نفسش حقه
نفوس بد زدن
نقره داغ کردن
نقل مجلس
نم پس ندادن
نمردیم و دیدیم
نمره ی شهرستان
نمور
نمک به حرام
نمک به زخم پاشیدن
نمک را خوردن و نمک دان را شکستن
نمک نشناس یا نمک ناشناس بودن
ننه سنگ نیم منه
ننه من غریبم دراوردن یا راه انداختن
نه به ان شوری شور نه به این بی نمکی
نه به داره نه به باره
نه بیل و سه پایه پلو می خوره تو سایه
نه خود خورد نه کس دهد گنده کند به سگ دهد
نه راه پس داره نه راه پیش
نه سیخ بسوزه نه کباب
نه قم خوبه نه کاشون لعنت به هر دوتاشون
نه چک زدیم نه چونه عروس اومد تو خونه
نه گذاشت نه ورداشت
نه گذاشتن و نه برداشتن
نو دیده قبا دیده
نوبر چیزی را اوردن یا نوبرش را اوردن
نوبرش را اورده
نوش دارو پس از مرگ سهراب
نونش تو روغنه
نوکر بی جیره مواجب
نوکه اومد به بازار کهنه می شه دل ازار
نچه خوبان همه دارندتو تنها داری
نک و نال
نکرده کار را نبر به کار
نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است