انگلیسی به انگلیسی

daniel ellsberg

daniel tsui

daniel webster

daniela

daniella

danielle

daniels

<hr> (جانورشناسی) ماهی دانیو (انواع ماهی های کوچک و رنگین و آذینی - بومی آسیای خاوری)

(جانورشناسی) ماهی دانیو (انواع ماهی های کوچک و رنگین و آذینی - بومی آسیای خاوری)

danio

<hr> معنی : دانمارکی <hr> معانی دیگر : وابسته به کشور دانمارک و مردم و زبان و فرهنگ آن، زبان دانمارکی (از زبان های ژرمنی شمالی)

معنی : دانمارکی معانی دیگر : وابسته به کشور دانمارک و مردم و زبان و فرهنگ آن، زبان دانمارکی (از زبان های ژرمنی شمالی)

danish

danish blue

danish citizen

<hr> معنی : مرطوب و سرد، مرطوب <hr> معانی دیگر : (به گونه ی ناخوشایند) نمناک، تر و سرد، نمور، نمیده، مرطوب (بیشتر در مورد جاهای زیرزمینی به کار می رود)، نمناک، مرطوب کردن

معنی : مرطوب و سرد، مرطوب معانی دیگر : (به گونه ی ناخوشایند) نمناک، تر و سرد، نمور، نمیده، مرطوب (بیشتر در مورد جاهای زیرزمینی به کار می رود)، نمناک، مرطوب کردن

dank

danka

dankly

dankness

dannie

danny

danny de vito

danny kaye

dansant

<hr> (فرانسه - مرد) رقاص، رامشگر، رقصگر

(فرانسه - مرد) رقاص، رامشگر، رقصگر

danseur

<hr> معنی : رقاصه، رقاصه بالت <hr> معانی دیگر : (فرانسه - زن) رقاصه، رامشگر، رقصگر

معنی : رقاصه، رقاصه بالت معانی دیگر : (فرانسه - زن) رقاصه، رامشگر، رقصگر

danseuse

danson

<hr> دانته (نویسنده ی ایتالیایی و مولف ((کمدی الهی)))

دانته (نویسنده ی ایتالیایی و مولف ((کمدی الهی)))

dante

dante alighieri

danube

danubian

danysz

danzig

<hr> (ماهیگیری) طعمه را آرام در آب افکندن، (به ویژه پرنده) آرام خود را به سطح آب زدن، فروبردن، غوطه دادن، شستشودادن

(ماهیگیری) طعمه را آرام در آب افکندن، (به ویژه پرنده) آرام خود را به سطح آب زدن، فروبردن، غوطه دادن، شستشودادن

<hr> معنی : دافنه، حوری دریایی <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث، (اسطوره ی یونان) دافنه

معنی : دافنه، حوری دریایی معانی دیگر : اسم خاص مونث، (اسطوره ی یونان) دافنه

daphne

daphnia

daphnis

<hr> (افسانه ی یونانی) دفنیس و کلوی (دو دلداده در شعر منتسب به longus)

(افسانه ی یونانی) دفنیس و کلوی (دو دلداده در شعر منتسب به longus)

daphnis and chloe

<hr> معنی : زرنگ، شیک، تمیز، زنده دل <hr> معانی دیگر : (معمولا اشخاص کوچک اندام) زرنگ، زبل، چالاک

معنی : زرنگ، شیک، تمیز، زنده دل معانی دیگر : (معمولا اشخاص کوچک اندام) زرنگ، زبل، چالاک

dapper

dapper dan

dapperly

dapperness

<hr> معنی : لکه، چیزی با نقاط رنگارنگ، خال خال کردن <hr> معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه، خالدار (dappled هم می گویند)، (به ویژه اسب) ابرش، ابلق، سایه روشن دار کردن یا شدن، خال خال کردن یا شدن، لکه لکه کردن یا شدن، ابلق کردن یا شدن، خال مخال بودن، خال داری، ابرشی، ابلقی، حیوانی که بدنش خالخال باشد، ابری

معنی : لکه، چیزی با نقاط رنگارنگ، خال خال کردن معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه، خالدار (dappled هم می گویند)، (به ویژه اسب) ابرش، ابلق، سایه روشن دار کردن یا شدن، خال خال کردن یا شدن، لکه لکه کردن یا شدن، ابلق کردن یا شدن، خال مخال بودن، خال داری، ابرشی، ابلقی، حیوانی که بدنش خالخال باشد، ابری

dapple

<hr> معنی : چیزی با نقاط رنگارنگ <hr> معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه

معنی : چیزی با نقاط رنگارنگ معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه

dappled

<hr> (شیمی) داپسن (c6h4nh2)2so2))

dapsone

<hr> مخفف: دختران انقلاب امریکا

مخفف: دختران انقلاب امریکا

<hr> شهر دارالسلام (پایتخت تانزانیا)

شهر دارالسلام (پایتخت تانزانیا)

dar es salaam

dar es slam

darbies

darby

<hr> (عامیانه) زن و شوهر سالخورده و عاشق یکدیگر

(عامیانه) زن و شوهر سالخورده و عاشق یکدیگر

واژه های حرف "d" - انگلیسی به انگلیسی