انگلیسی به انگلیسی

macrolepidoptera

macrology

macromedia

macromolecular

<hr> (شیمی) درشت ملکول، ملکول درشت (macromole هم می گویند)

(شیمی) درشت ملکول، ملکول درشت (macromole هم می گویند)

macromolecule

<hr> (آواشناسی) این نشان: - (که بالای واکه قرار می دهند تا صدای آن را بلندتر نشان بدهد)، ماکرون

(آواشناسی) این نشان: - (که بالای واکه قرار می دهند تا صدای آن را بلندتر نشان بدهد)، ماکرون

macron

<hr> (زیست شناسی) درشت هسته، هسته ی درشت، هسته بزرگتر، هسته سلولی بزرگتر

(زیست شناسی) درشت هسته، هسته ی درشت، هسته بزرگتر، هسته سلولی بزرگتر

macronucleus

<hr> (کشاورزی) درشت خوراک، خوراک کلان، ماده شیمیایی که برای رشد و نمو و تغذیه گیاه لازم است

(کشاورزی) درشت خوراک، خوراک کلان، ماده شیمیایی که برای رشد و نمو و تغذیه گیاه لازم است

macronutrient

<hr> معنی : یاخته بیگانه خوار درشت <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) درشت خوار، طب یاخته بیگانه خوار درشت، کلان خوار

معنی : یاخته بیگانه خوار درشت معانی دیگر : (زیست شناسی) درشت خوار، طب یاخته بیگانه خوار درشت، کلان خوار

macrophage

macrophagic

macrophotography

macrophyte

macropod

<hr> روانشناسى : درشت بینى

macropsia

macropsy

macroscelidea

macroscelididae

<hr> معنی : نمودار به چشم، درشت نمود <hr> معانی دیگر : (دیدپذیر با چشم غیرمسلح) درشت بینی (macroscopical هم می گویند) (در برابر: ذره بینی microscopic)، مریی قابل رویت بدون میکروسکپ و غیره که کلمه مخالف ان microscopic یعنی ذره بینی است

معنی : نمودار به چشم، درشت نمود معانی دیگر : (دیدپذیر با چشم غیرمسلح) درشت بینی (macroscopical هم می گویند) (در برابر: ذره بینی microscopic)، مریی قابل رویت بدون میکروسکپ و غیره که کلمه مخالف ان microscopic یعنی ذره بینی است

macroscopic

macroscopical

macroscopically

macrosomatia

macrosomia

macrostomia

macrostructural

macrostructure

macrotous

macroverbumsciolist

macrura

<hr> (جانورشناسی) درشت دم (انواع ده پایان شکم گنده مانند میگو و لابستر)

(جانورشناسی) درشت دم (انواع ده پایان شکم گنده مانند میگو و لابستر)

macruran

<hr> (پوست بدن) لکه، لک، پیسی، لکه، خال، کلف

(پوست بدن) لکه، لک، پیسی، لکه، خال، کلف

macula

<hr> (شبکیه ی چشم) بخش پردید، دیدمندگاه

(شبکیه ی چشم) بخش پردید، دیدمندگاه

macula lutea

macular

<hr> معنی : لکه دار، الودن، لکه دار کردن، بی عفت کردن <hr> معانی دیگر : پیس، لک دار، ناپاک، ملوث، (ناموس یا شهرت) لکه دار، (قدیمی) لک کردن، پیس شدن

معنی : لکه دار، الودن، لکه دار کردن، بی عفت کردن معانی دیگر : پیس، لک دار، ناپاک، ملوث، (ناموس یا شهرت) لکه دار، (قدیمی) لک کردن، پیس شدن

maculate

<hr> معنی : ملوی نمایی <hr> معانی دیگر : لک، پیسی، لکه، کک مک، عیب، خدشه، (گیاه یا جانور) نقش و رنگ آمیزی پوست یا خز یا برگ، نخش بندی، نقش و نگار، لکه دار کردن، ملوک نمایی

معنی : ملوی نمایی معانی دیگر : لک، پیسی، لکه، کک مک، عیب، خدشه، (گیاه یا جانور) نقش و رنگ آمیزی پوست یا خز یا برگ، نخش بندی، نقش و نگار، لکه دار کردن، ملوک نمایی

maculation

<hr> رجوع شود به: macula، لکه خورشید macula، سیاهی، خال، لکه دار کردن

رجوع شود به: macula، لکه خورشید macula، سیاهی، خال، لکه دار کردن

macule

<hr> (در برزیل) آیین ماکومبا (آمیزه ای از مسیحیت و باورهای افریقایی)

(در برزیل) آیین ماکومبا (آمیزه ای از مسیحیت و باورهای افریقایی)

macumba

macuser

macushla

macworld

macworld expo

macy

<hr> معنی : خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی <hr> معانی دیگر : شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، مرده ی چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده دار، (دام پزشکی) هار، دچار هاری، (معمولا با: at) خشمگین، برآشفته، آتشی، (قدیمی) دیوانه کردن (امروزه: madden)، خشم، غیظ، اعراض، (مخفف) نابودی حتمی متقابل (این باور: سلاح های اتمی چون موجب نابودی هر دو طرف می شوند ابرقدرت ها را ناگزیر به احتراز از جنگ می کنند)، عصبانی کردن، دیوانه کردن

معنی : خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی معانی دیگر : شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، مرده ی چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده دار، (دام پزشکی) هار، دچار هاری، (معمولا با: at) خشمگین، برآشفته، آتشی، (قدیمی) دیوانه کردن (امروزه: ma

واژه های حرف "m" - انگلیسی به انگلیسی