انگلیسی به انگلیسی

noncash

noncausal

noncausative

<hr> معنی : مقصود فعلی، فعلا <hr> معانی دیگر : اکنون، حالا، زمان حال، عجالتا

معنی : مقصود فعلی، فعلا معانی دیگر : اکنون، حالا، زمان حال، عجالتا

nonce

<hr> (واژه ای که برای موقعیت یا کار ویژه ای ساخته شده) واژه ی یک کاره، واژه ی تک منظوره، واژه ای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند

(واژه ای که برای موقعیت یا کار ویژه ای ساخته شده) واژه ی یک کاره، واژه ی تک منظوره، واژه ای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند

nonce word

noncelestial

noncellular

noncentral

noncentrally

noncertified

<hr> معنی : مسامحه، سهل انگاری، لاقیدی <hr> معانی دیگر : بی علاقگی، عدم استقبال، ناخواستاری، پشت گوش فراخی

معنی : مسامحه، سهل انگاری، لاقیدی معانی دیگر : بی علاقگی، عدم استقبال، ناخواستاری، پشت گوش فراخی

nonchalance

<hr> معنی : لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار <hr> معانی دیگر : نامشتاق، ناخواستار، بی تفاوت، بی اعتنا، خونسرد

معنی : لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار معانی دیگر : نامشتاق، ناخواستار، بی تفاوت، بی اعتنا، خونسرد

nonchalant

<hr> سهل انگارانه، اهمال کارانه، مسامحه کارانه، از روی پشت گوش فراخی

سهل انگارانه، اهمال کارانه، مسامحه کارانه، از روی پشت گوش فراخی

nonchalantly

nonchargeable

nonchemical

nonchromosomal

nonchronological

noncitizen

noncivilised

noncivilized

nonclassical

nonclassically

nonclerical

nonclerically

nonclinical

nonclinically

noncoagulating

noncoercive

noncohabitation

noncohesive

noncohesively

noncohesiveness

noncollapsible

noncollectible

noncollinear

<hr> (عامیانه) رجوع شود به: noncommissioned officer

(عامیانه) رجوع شود به: noncommissioned officer

noncom

noncombat

noncombat soldier

<hr> معنی : غیر مبارز <hr> معانی دیگر : (عضو ارتش که در رزم شرکت نمی کنند مانند پزشک یا قاضی عسگر) غیر رزمی، نارزمی، خارج از صف، ناستیز، (هنگام جنگ) غیرنظامی، شخصی، غیرارتشی، ناسپاهی، افراد غیر نظامی، خارجاز صف، خارجاز صف ها، ارکان

معنی : غیر مبارز معانی دیگر : (عضو ارتش که در رزم شرکت نمی کنند مانند پزشک یا قاضی عسگر) غیر رزمی، نارزمی، خارج از صف، ناستیز، (هنگام جنگ) غیرنظامی، شخصی، غیرارتشی، ناسپاهی، افراد غیر نظامی، خارجاز صف، خارجاز صف ها، ارکان

noncombatant

noncombustible

noncommercial

noncommercial theater

noncommercially

noncommissioned

<hr> معنی : افسر دون رتبه، افسر وظیفه، درجه دار <hr> معانی دیگر : (ارتش) درجه دار، افسر وظ یفه افسر دون رتبه، درجه دار

معنی : افسر دون رتبه، افسر وظیفه، درجه دار معانی دیگر : (ارتش) درجه دار، افسر وظ یفه افسر دون رتبه، درجه دار

noncommissioned officer

noncommitment

<hr> نامتمایل به قبول تعهد یا ابراز عقیده یا خواسته یا هدف خود، پیمان گریز، پایبند گریز، تعهد گریز، مبهم، نامشخص، گنگ، رد کننده، غیر صریح، غیر مشخص

نامتمایل به قبول تعهد یا ابراز عقیده یا خواسته یا هدف خود، پیمان گریز، پایبند گریز، تعهد گریز، مبهم، نامشخص، گنگ، رد کننده، غیر صریح، غیر مشخص

واژه های حرف "n" - انگلیسی به انگلیسی