اثر چندۀ ژن

اثر چنگاله ای

اثر کامپتون

اثر کانونشی

<hr> برابر پارسی : هناییدن

اثر کردن

اثر گذاشتن

اثر گذر اول

اثر گرمابرقی

اثر گرمامغناطیسی

اثر گرمایی غذا

اثر گروهی

اثر گلخانه ای

اثر گمشده

اثر یاخته آسیبی

اثر یتیم

اثرآزمایی غذا

اثرات

اثرار

اثرانگشت اجزا

اثرانگشت پروتگان

<hr> مترادف اثربخش : اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید <hr> متضاد اثربخش : بی اثر

مترادف اثربخش : اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید متضاد اثربخش : بی اثر

اثربخش

اثربخشی 1

اثربخشی 2

اثربخشی نسبی زیستی

اثرم

اثره

اثرگذار

<hr> برابر پارسی : نشانی، ردی

برابر پارسی : نشانی، ردی

اثری

اثف

اثفیان

اثفیه

اثقال

اثقب

اثقل

اثل

اثلات

اثلاث

اثلب

اثلم

اثله

<hr> مترادف اثم : بزه، جرم، خطا، خطیئه، ذنب، سیئه، گناه، معصیت، منکر، ناشایست <hr> برابر پارسی : ( آثم ) گناه کار | ناشایست

مترادف اثم : بزه، جرم، خطا، خطیئه، ذنب، سیئه، گناه، معصیت، منکر، ناشایست برابر پارسی : ( آثم ) گناه کار | ناشایست

اثم

اثمار

اثمال

اثمان

اثمد

اثمر

اثمه

<hr> مترادف اثنا : بین، حین، خلال، ضمن، طی، هنگام <hr> برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه

مترادف اثنا : بین، حین، خلال، ضمن، طی، هنگام برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه

اثنا

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی