ازین قرار

ازین پس

ازینان

ازینجا

ازیه

ازیو

<hr> مترادف اس : ( آس ) آسک، آسیا، تک، مورد <hr> برابر پارسی : ( آس ) تکخال

مترادف اس : ( آس ) آسک، آسیا، تک، مورد برابر پارسی : ( آس ) تکخال

اس

اس اب

اس افزون

اس باد

اس باز

اس بازی

اس بری

اس خانه

اس خریون

اس زلنک

اس زمباتلی

اس سا

اس سن

اس شلاندر

اس نیکه

اس و پاس

اس پرثی یس

اسا

اسائت

<hr> برابر پارسی : شکستن

اسائه

<hr> برابر پارسی : استادان

اساتید

<hr> برابر پارسی : افسانه ها، پنداری داستانها

برابر پارسی : افسانه ها، پنداری داستانها

اساتیر

اساحه

اساد

اساده

اسار

اسارا

<hr> مترادف اسارت : اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی <hr> متضاد اسارت : رهایی <hr> برابر پارسی : بردگی، بند شدن گرفتار، در

مترادف اسارت : اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی متضاد اسارت : رهایی برابر پارسی : بردگی، بند شدن گرفتار، در

اسارت

اساره

اسارون

اسارون شامی

اسارگارتی یه

اساری

اساریر

<hr> مترادف اساس : اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد <hr> برابر پارسی : پایه، بنیاد، پایه‎ها، پی، زیرساخت، شالوده

مترادف اساس : اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد برابر پارسی : پایه، بنیاد، پایه‎ها، پی، زیرساخت، شالوده

اساس

اساس الدین

اساس راه

اساس قیری

<hr> مترادف اساسا : ازاصل، ازبن، ازبیخ، ازپایه، اصلاً، بطورکلی، قطعاً، کلاً، هرگز <hr> برابر پارسی : از بن، از پایه، از ریشه

مترادف اساسا : ازاصل، ازبن، ازبیخ، ازپایه، اصلاً، بطورکلی، قطعاً، کلاً، هرگز برابر پارسی : از بن، از پایه، از ریشه

اساسا

<hr> برابر پارسی : بنیادنامه

برابر پارسی : بنیادنامه

اساسنامه

اساسه

<hr> مترادف اساسی : بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای <hr> برابر پارسی : بنیادی، بنیادین

مترادف اساسی : بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای برابر پارسی : بنیادی، بنیادین

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی