تنجی

تنجیدن

تنجیده

تنجیر

تنجیز

تنجیم

تنجیه

تنحل

تنحنح

تنحنح کردن

تنحیب

تنحیت

تنخ

تنخع

<hr> مترادف تنخواه : کالا، متاع، اعتبار، بودجه، پول، سرمایه، نقدینه، وجه

مترادف تنخواه : کالا، متاع، اعتبار، بودجه، پول، سرمایه، نقدینه، وجه

تنخواه

تنخواه دادن

تنخواه دار

تنخواه گردان

تنخواه گرفتن

<hr> مترادف تند : برق آسا، سریع، شتابان ، باحرارت، داغ، جلد، چابک، چالاک، فرز، قاطع، پرادویه، تیز، حاد، خشن، قوی، آتش مزاج، آتشین مزاج، تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی ، پررنگ، سیر <hr> متضاد تند : کند، بطی ء، آهسته، آرام، تندخو، خوش خلق، سلیم، ک

مترادف تند : برق آسا، سریع، شتابان ، باحرارت، داغ، جلد، چابک، چالاک، فرز، قاطع، پرادویه، تیز، حاد، خشن، قوی، آتش مزاج، آتشین مزاج، تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی ، پررنگ، سیر متضاد تند : کند، بطی ء، آهسته، آرام، تندخو، خوش خلق، سلیم، ک

تند

تند باز

تند بالا

تند بور

تند بوی

تند تاز

تند تیز

تند حمله

تند خو ی

<hr> مترادف تند خویی : بداخلاقی، بدخویی، تندمزاجی، سودا، سودایی، عصبانیت، عصبیت، غضب <hr> متضاد تند خویی : خوش اخلاقی، خوش خلقی

مترادف تند خویی : بداخلاقی، بدخویی، تندمزاجی، سودا، سودایی، عصبانیت، عصبیت، غضب متضاد تند خویی : خوش اخلاقی، خوش خلقی

تند خویی

تند خیز

<hr> مترادف تند رفتن : اغراق کردن، مبالغه کردن، زود قضاوت کردن، نااندیشیده سخن گفتن

مترادف تند رفتن : اغراق کردن، مبالغه کردن، زود قضاوت کردن، نااندیشیده سخن گفتن

تند رفتن

تند روش

تند زبان

تند شدن

تند عنان

تند غضب

تند فهم

تند لجام

تند مزاج

تند مزه

تند نویس

<hr> مترادف تند و تیز : جلد، چالاک، فرز ، پرادویه ، شیرین، عصبی <hr> متضاد تند و تیز : کند، کم ادویه، خوش خلق

مترادف تند و تیز : جلد، چالاک، فرز ، پرادویه ، شیرین، عصبی متضاد تند و تیز : کند، کم ادویه، خوش خلق

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی