فرهنگ فارسی

حرزه

حرزه البقر

حرزه الحمار

<hr> مترادف حرس : پاسبانان، نگهبانان، حارسان، پاسبان، نگهبان

مترادف حرس : پاسبانان، نگهبانان، حارسان، پاسبان، نگهبان

حرس

حرسان

حرسی

حرش

حرشف

حرشه

حرشی

<hr> مترادف حرص : آز، آزمندی، شره، طمع، طمعکاری، ولع ، افزون خواهی، زیاده طلبی، زیادت طلبی، جوش، خودخوری ، میل شدید، عصبانیت، غصب، خشم <hr> متضاد حرص : قناعت <hr> برابر پارسی : آز

مترادف حرص : آز، آزمندی، شره، طمع، طمعکاری، ولع ، افزون خواهی، زیاده طلبی، زیادت طلبی، جوش، خودخوری ، میل شدید، عصبانیت، غصب، خشم متضاد حرص : قناعت برابر پارسی : آز

حرص

حرص اوری

<hr> مترادف حرص خوردن : جوش زدن، خودخوری کردن، خشمگین شدن، عصبانی شدن

مترادف حرص خوردن : جوش زدن، خودخوری کردن، خشمگین شدن، عصبانی شدن

حرص خوردن

<hr> مترادف حرص داشتن : طمع داشتن، آز داشتن، حریص بودن، آزمند بودن <hr> متضاد حرص داشتن : قانع بودن

مترادف حرص داشتن : طمع داشتن، آز داشتن، حریص بودن، آزمند بودن متضاد حرص داشتن : قانع بودن

حرص داشتن

<hr> مترادف حرص زدن : جوش زدن، شور زدن، بی تابی کردن، کم طاقتی کردن، حرص خوردن، خودخوری کردن، تلاش فوق العاده کردن، تقلا کردن <hr> برابر پارسی : آزوند بودن

مترادف حرص زدن : جوش زدن، شور زدن، بی تابی کردن، کم طاقتی کردن، حرص خوردن، خودخوری کردن، تلاش فوق العاده کردن، تقلا کردن برابر پارسی : آزوند بودن

حرص زدن

حرص نمودن

حرص گرفتن

حرض

حرضی

<hr> مترادف حرف : پیشه ها، حرفه ها، شغل هامشاغل، صنعت ها | عرض، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، الفبا، نویسه ، کلمه، واژه، دال، لفظ ، مشاجره، بحث، کشمکش، دعوا، بگومگو، سخن بی اساس، مهمل، یاوه، ظاهر کلام، صورت لفظ <hr> متضاد حرف : عدد، رقم، معنا، مدلول <hr> برابر پارسی : وات، واچ، بند واژه، بندواژه، سخن، واج

مترادف حرف : پیشه ها، حرفه ها، شغل هامشاغل، صنعت ها | عرض، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، الفبا، نویسه ، کلمه، واژه، دال، لفظ ، مشاجره، بحث، کشمکش، دعوا، بگومگو، سخن بی اساس، مهمل، یاوه، ظاهر کلام، صورت لفظ متضاد حرف : عدد، رقم، معنا، مدلول برابر پارسی : وات، واچ، بند واژه، بندواژه، سخن، واج

حرف

حرف ابجد

حرف ابیض

حرف اثبات

حرف ادنی

حرف استخوان دار

حرف اصلی

<hr> برابر پارسی : واگ افزونی

برابر پارسی : واگ افزونی

حرف اضافه

حرف اضافه ای

حرف التاج

حرف السطوح

حرف انداختن

حرف انداز

حرف اندازی

حرف انی

حرف ایجاب

حرف بابلی

<hr> برابر پارسی : سخن نادرست، یاوه

برابر پارسی : سخن نادرست، یاوه

واژه های حرف "ح" - فرهنگ فارسی