خطیب تبریزی

خطیب حصکفی

خطیب خوارزمی

خطیب عمری

خطیب فلک

خطیب قزوینی

خطیب قوص

خطیب مغربی

خطیب یمنی

خطیبان

خطیبی

خطیبی کردن

<hr> مترادف خطیر : بزرگ، خطرخیز، خطرزا، مخاطره آمیز، خطرناک، سخت، مهلک، وخیم، مهم، پراهمیت، دشوار، صعب، ارجمند، بزرگ، بلندمرتبه، شریف، صاحب منزلت، زیاد، بسیار، گزاف، عظیم <hr> برابر پارسی : بزرگ، والا

مترادف خطیر : بزرگ، خطرخیز، خطرزا، مخاطره آمیز، خطرناک، سخت، مهلک، وخیم، مهم، پراهمیت، دشوار، صعب، ارجمند، بزرگ، بلندمرتبه، شریف، صاحب منزلت، زیاد، بسیار، گزاف، عظیم برابر پارسی : بزرگ، والا

خطیر

خطیر اباد

خطیر الملک

خطیری

خطیه

خظ

خع

خعخع

خف

<hr> مترادف خفا : اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی <hr> متضاد خفا : ظاهر، ظهور، پیدا <hr> برابر پارسی : پنهان، نهان، نهفته

مترادف خفا : اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی متضاد خفا : ظاهر، ظهور، پیدا برابر پارسی : پنهان، نهان، نهفته

خفا

خفائر

خفات

خفاثل

خفاجل

خفاجه

خفاجی

خفاجیه

خفاخف

خفادد

خفادید

خفارت

خفاره

<hr> مترادف خفاش : بیواز، شب پره، شبکور، وطواط <hr> برابر پارسی : شبکور | ( خفٌاش ) کورشاپرک

مترادف خفاش : بیواز، شب پره، شبکور، وطواط برابر پارسی : شبکور | ( خفٌاش ) کورشاپرک

واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی