خانها

خانو

<hr> مترادف خانواده : اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل

مترادف خانواده : اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل

خانواده

خانواده درمانی

<hr> مترادف خانوادگی : فامیلی، مربوط به خانواده

مترادف خانوادگی : فامیلی، مربوط به خانواده

خانوادگی

خانوادۀ آمیخته

خانوادۀ بازساخته

خانوادۀ حبه

خانوادۀ دوشاغل

خانوادۀ زبانی

خانوادۀ زوج محور

خانوادۀ ستاکی

خانوادۀ فرزندپذیر

خانوادۀ متقارن

خانوادۀ مسئله دار

خانوادۀ ناتنی

خانوادۀ هسته ای

خانوادۀ هم پیوستۀ تابع ها

خانوادۀ پیوسته

خانوادۀ چندژنی

خانوادۀ ژنی

خانوادۀ گسترده

<hr> مترادف خانوار : اهل بیت، اهل خانه، خانواده، واحد شمارش خانواده

مترادف خانوار : اهل بیت، اهل خانه، خانواده، واحد شمارش خانواده

خانوار

خانوردی

خانوک

خانچی خان افغان

خانک 1

خانک 2

خانک ساختاری

خانک واحد

خانکوک

خانکی

خانگاه

خانگاه کمان

خانگل خیل

خانگه

<hr> مترادف خانگی : منسوب ومربوط به خانه، خانوادگی، اهل خانه، شوهردار، خانه پرورد ، خانه زاد، اهلی، دست پرورد ، درونی، داخلی ، خودی، خودمانی <hr> متضاد خانگی : بازاری، وحشی، بیگانه، غریبه

مترادف خانگی : منسوب ومربوط به خانه، خانوادگی، اهل خانه، شوهردار، خانه پرورد ، خانه زاد، اهلی، دست پرورد ، درونی، داخلی ، خودی، خودمانی متضاد خانگی : بازاری، وحشی، بیگانه، غریبه

خانگی

خانگی محال

خانگی کوتل

خانۀ بهبود

خانۀ بهداشت

خانۀ خودیابی

خانۀ نیمه راهی

<hr> مترادف خانی : امارت، امیری، پادشاهی، مربوط ومنسوب به خان، چشمه، قنات، برکه، حوض، تالاب، باتلاق، مرداب، زرخالص، طلای ناب، زر ناب

مترادف خانی : امارت، امیری، پادشاهی، مربوط ومنسوب به خان، چشمه، قنات، برکه، حوض، تالاب، باتلاق، مرداب، زرخالص، طلای ناب، زر ناب

واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی