طعوم

طعین

طغ

طغا

طغات

طغاترکان

طغاتیمور

طغاث

طغاخان

طغار

طغان

طغان تیمور

طغان حاجب

طغان خان

طغان شاه

طغای

طغای بوقاشیخ

طغای ترکان اغا

طغای توقا بهادر

طغای تیمور

طغای خان

طغای کورکان

طغایی بیک

طغتکین

طغر

<hr> مترادف طغرا : فرمان، منشور، حکم، نشان صدوراحکام و فرامین، خطی تزیینی، نشان، علامت، مهر، واحد سند، نامه

مترادف طغرا : فرمان، منشور، حکم، نشان صدوراحکام و فرامین، خطی تزیینی، نشان، علامت، مهر، واحد سند، نامه

طغرا

طغرا کشی

<hr> مترادف طغرایی : طغرانویس، طغراکش

مترادف طغرایی : طغرانویس، طغراکش

طغرائی

طغرالجرد

طغران

طغراکش

طغرای تبریزی

طغرل

طغرل بیک

طغرل تگین

طغرل خان

طغرل شاه

طغرل شدن

طغرل غاصب

طغرل نزان

طغری

طغی

<hr> مترادف طغیان : تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ، انقلاب، بلوا، شورش، نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن <hr> متضاد طغیان : انقیاد، فرمانبرداری <hr> برابر پارسی : سرپیچی، شورش، نافرمانی، خروش

مترادف طغیان : تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ، انقلاب، بلوا، شورش، نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن متضاد طغیان : انقیاد، فرمانبرداری برابر پارسی : سرپیچی، شورش، نافرمانی، خروش

واژه های حرف "ط" - فرهنگ فارسی