فرهنگ فارسی

طرحسمین

طرحفی

طرحماطیقون

طرحه

<hr> برابر پارسی : نگاره

طرحواره

طرحوارۀ ادراکی

طرحوم

طرخ

طرخ اباد

طرخ ابادی

طرخان

طرخوران

طرخون

<hr> مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن <hr> برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

طرد

طرد اللباب

طرد جرد

طرد غاد و طس

طرد و عکس

<hr> مترادف طرد کردن : مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن <hr> برابر پارسی : بیرون راندن | بیرون راندن

مترادف طرد کردن : مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن برابر پارسی : بیرون راندن | بیرون راندن

طرد کردن

طرده

طردو قولا

<hr> مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق <hr> برابر پارسی : روش، شیوه، روال

مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق برابر پارسی : روش، شیوه، روال

طرز

طرزی افشار

طرس

طرسوس

طرسوسی

طرسوسی کردن

طرسک

طرسیقوس

طرش

طرشت

طرطور

طرطوس

طرطوسی

طرطوشه

طرطوشی

طرطیر

طرغای

<hr> مترادف طرف : جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه، حریف، معارض، فلانی، مخاطب، حدود، حوالی، گاه، وقت، هنگام، مورد، محل، منطقه، شهر، سرحد، مرز، رو، سطح، ور | چشم، گوشه چشم، مژه، نیم نگاه، انتها، کناره، پایان، منتها، بهره، سود، نفع، نتیجه، لحظه، آن، لمحه، جانب، سو، جهت | کرانه، کناره، جانب، سو، سمت، طرف، اقلیم، ناحیه، منطقه <hr> برابر پارسی : سو، ور، کنار، پهلو، کناره، سوی

مترادف طرف : جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه، حریف، معارض، فلانی، مخاطب، حدود، حوالی، گاه، وقت، هنگام، مورد، محل، منطقه، شهر، سرحد، مرز، رو، سطح، ور | چشم، گوشه چشم، مژه، نیم نگاه، انتها، کناره، پایان، منتها، بهره، سود، نفع، نتیجه، لحظه، آن، لمحه، جانب، سو، جهت | ک

واژه های حرف "ط" - فرهنگ فارسی