علانی

علانیه

علانیه کردن

علاه

علاهم

علاهی

<hr> مترادف علاوه : اضافه، افزون، جمع <hr> متضاد علاوه : منها <hr> برابر پارسی : افزون، فزون، افزوده

مترادف علاوه : اضافه، افزون، جمع متضاد علاوه : منها برابر پارسی : افزون، فزون، افزوده

علاوه

علاوه کردن

علاوی

علاک

علاکد

علاکم

<hr> مترادف علایق : ارتباط، بستگی ها، تعلقات، وابستگی ها

مترادف علایق : ارتباط، بستگی ها، تعلقات، وابستگی ها

علایق

علایه

علب

علب الکرمه

علباوان

علبط

علبطه

علبه

علبوبه

علبیه

<hr> مترادف علت : انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله، عیب، نقیصه، بیماری، عارضه <hr> برابر پارسی : انگیزه، چرایی، دستاویز، شوند | ( علّت ) چرایی، چرایی

مترادف علت : انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله، عیب، نقیصه، بیماری، عارضه برابر پارسی : انگیزه، چرایی، دستاویز، شوند | ( علّت ) چرایی، چرایی

علت

علت اصل

علت افتاب

علت اوردن

علت اولی

علت بالذات

علت تامه

علت دانه

علت سرخ

علت صوری

علت عادی

علت عالم

علت غائی

علت فاعلی

علت قریب

علت قمی

علت مادی

علت مبقیه

علت مشایخ

علت موثره

علت ناقصه

علت وجودی

علت پشت

علتی

علتین

علث

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ع" - فرهنگ فارسی