فرهنگ فارسی

لوف الجعد

لوف الحیه

لوف السبط

لوف الصغیر

لوف الکبیر

لوفا

لوفه

لوفی

لوق

لوقا

لوقس

لوقه

<hr> مترادف لول : سرحال، سرخوش، سرمست، شوخ چشم، ملنگ، نشئه، خراب، طافح، مست، قلم، لوله، جنبش، حرکت، وول، بی آزرم، بی حیا، بی شرم <hr> برابر پارسی : رده، رج، فراز، تراز

مترادف لول : سرحال، سرخوش، سرمست، شوخ چشم، ملنگ، نشئه، خراب، طافح، مست، قلم، لوله، جنبش، حرکت، وول، بی آزرم، بی حیا، بی شرم برابر پارسی : رده، رج، فراز، تراز

لول

لول خوردن

لول زدن

لول شدن

<hr> مترادف لولا : بند، مفصل، زغن، سپستان

مترادف لولا : بند، مفصل، زغن، سپستان

لولا

لولا فروش

لولا فروشی

لولا گری

لولاک

لولاک کسلیان

لولاگر

لولای آلفا

لولای سکان

لولای لرزه گیر

لولای نردبان

لولای پرّه زنی

لولای پَسارگیر

لولمان

<hr> مترادف لوله : استوانه، لول

مترادف لوله : استوانه، لول

لوله

لوله برداری

لوله بندی

لوله بوردُن

لوله جرد

لوله ده

لوله ساز

لوله سازی

لوله شدن

لوله شو

لوله مان

لوله نگاری

لوله پاک کن

لوله پیچ

لوله کاغذ

لوله کردن

لوله کش

لوله کشی

واژه های حرف "ل" - فرهنگ فارسی