<hr> مترادف مراجعه : احاله، بازگشت، رجوع، رجوع کردن <hr> برابر پارسی : بازگشت، آمده، رفته

مترادف مراجعه : احاله، بازگشت، رجوع، رجوع کردن برابر پارسی : بازگشت، آمده، رفته

مراجعه

مراجل

مراجلی

مراجمه

مراجیح

مراح

<hr> مترادف مراحل : مرحله ها، منزلها، وهله ها، فازها

مترادف مراحل : مرحله ها، منزلها، وهله ها، فازها

مراحل

مراحل تغییر

مراحل خواب

مراحل زندگی خانواده

مراحل نشین

مراحله

<hr> مترادف مراحم : مرحمت ها، لطف ها، عنایات، عنایت ها، محبت ها، مهربانی ها

مترادف مراحم : مرحمت ها، لطف ها، عنایات، عنایت ها، محبت ها، مهربانی ها

مراحم

مراخاه

<hr> مترادف مراد : آرزو، تقاضا، حاجت، خواهش، غرض، قصد، کام، مقصد، مقصود، منظور، منوی، نیت، وایه، پیر، پیشوا، رهبر، شیخ، قطب، خواسته، مطلوب <hr> برابر پارسی : خواسته، آرزو، امید، آ رمان

مترادف مراد : آرزو، تقاضا، حاجت، خواهش، غرض، قصد، کام، مقصد، مقصود، منظور، منوی، نیت، وایه، پیر، پیشوا، رهبر، شیخ، قطب، خواسته، مطلوب برابر پارسی : خواسته، آرزو، امید، آ رمان

مراد

مراد بخشی

مراد بلاغی

مراد تپه

مراد حاصل

مراد خان کندی

مراد خانی

مراد لوی

مراد میرزا

مراد هادی

مراد پاشائی

مراداباد

مراداباد میقان

مرادات

<hr> مترادف مرادبخش : مرادده ، کام بخش، کام ده <hr> متضاد مرادبخش : مرادطلب، کام طلب

مترادف مرادبخش : مرادده ، کام بخش، کام ده متضاد مرادبخش : مرادطلب، کام طلب

مرادبخش

مرادبیگلو

مرادبیگی

مرادت

مرادجان

مرادخانلو

مراددهنده

مرادسه

مرادعلی

مرادغ

<hr> برابر پارسی : همردگی، همرسته، درپی

برابر پارسی : همردگی، همرسته، درپی

مرادف

مرادلو

مرادمند

مرادگرای

مرادی

مرادیات

مرار

<hr> مترادف مرارت : آزار، تعب، رنج، سختی، کد، محنت، مشقت، تلخی، زهره، تلخ گشتن <hr> برابر پارسی : سختی، دشواری، تلخکامی

مترادف مرارت : آزار، تعب، رنج، سختی، کد، محنت، مشقت، تلخی، زهره، تلخ گشتن برابر پارسی : سختی، دشواری، تلخکامی

مرارت

<hr> مترادف مراره : زهره، کیسه صفرا، مرارت

مترادف مراره : زهره، کیسه صفرا، مرارت

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی