ناهار ناشتا

ناهار کردن

ناهارخوری

ناهاری

ناهاری کردن

ناهب

ناهت

ناهجه

<hr> مترادف ناهد : اسد، شیر، ضیغم، هژبر، ناهید، نارپستان

مترادف ناهد : اسد، شیر، ضیغم، هژبر، ناهید، نارپستان

ناهد

ناهر

<hr> مترادف ناهشیار : بی خبر، غافل، ناآگاه، بی خودی، بی خویشتنی، بی هوش <hr> متضاد ناهشیار : هشیار

مترادف ناهشیار : بی خبر، غافل، ناآگاه، بی خودی، بی خویشتنی، بی هوش متضاد ناهشیار : هشیار

ناهشیار

ناهض

ناهق

ناهل

ناهم

ناهم ردۀ ایزوتوپی

ناهم زمان

ناهم زمانی

ناهم زمانی افقی

ناهم زمانی عمودی

ناهم زمانی مورب

ناهم سطح سازی

ناهم نوایی

ناهم کرانه

ناهم کرانگی

ناهم کوک

<hr> مترادف ناهماهنگی : بی برنامگی، عدم تجانس، ناهنجاری <hr> متضاد ناهماهنگی : هماهنگی

مترادف ناهماهنگی : بی برنامگی، عدم تجانس، ناهنجاری متضاد ناهماهنگی : هماهنگی

ناهماهنگی

ناهماهنگیِ شناختی

ناهمایی

ناهمتا

ناهمتایی

ناهمخوان

ناهمخوانی

ناهمرنگی

ناهمساز

ناهمسان گردی

ناهمسان گردی دوقطبی

ناهمسان گردی لرزه ای

ناهمسان گردی مغنابلورین

ناهمسانی

ناهمفرودی

<hr> مترادف ناهموار : کج، معوج، ناصاف، بی ترتیب، بی نظم، درشتناک، پست وبلند، پشته، گریوه، خشن، درشت، ستبر، گنده، نخراشیده، ناراست، ناشایسته، نامعقول <hr> متضاد ناهموار : هموار

مترادف ناهموار : کج، معوج، ناصاف، بی ترتیب، بی نظم، درشتناک، پست وبلند، پشته، گریوه، خشن، درشت، ستبر، گنده، نخراشیده، ناراست، ناشایسته، نامعقول متضاد ناهموار : هموار

ناهموار

ناهموار امدن

<hr> مترادف ناهمواری : درشتی، زبری، کجی، نادرستی، ناصافی <hr> متضاد ناهمواری : همواری

مترادف ناهمواری : درشتی، زبری، کجی، نادرستی، ناصافی متضاد ناهمواری : همواری

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی