نقص خطی

نقص شبکه

نقص صفحه ای

نقص لولۀ عصبی

نقص مادرزادی

نقص نانویی

نقص نقطه ای

نقص های چندشاخگی

<hr> مترادف نقصان : قلت، کاستی، کاهش، کسری، کمی، شایبه، منقصت، نقص، نقیصه <hr> متضاد نقصان : افزایش، کمال <hr> برابر پارسی : زیان، کاسته شدن، کاستی، کم شدن

مترادف نقصان : قلت، کاستی، کاهش، کسری، کمی، شایبه، منقصت، نقص، نقیصه متضاد نقصان : افزایش، کمال برابر پارسی : زیان، کاسته شدن، کاستی، کم شدن

نقصان

نقصان پذیر

نقصان پذیرفتن

نقصان پذیری

<hr> برابر پارسی : کاهیدن

نقصان کردن

نقصان گرفتن

نقصان یافتن

نقصانی

نقصِ شناختی

<hr> مترادف نقض : ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی <hr> متضاد نقض : ابرام <hr> برابر پارسی : شکستن

مترادف نقض : ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی متضاد نقض : ابرام برابر پارسی : شکستن

نقض

نقض قانون

نقط

<hr> مترادف نقطه : نشانه، جا، محل، مکان، ناحیه، کانون، مرکز، نکته <hr> برابر پارسی : خَجَک، تیل، میانه، خجک، دیل

مترادف نقطه : نشانه، جا، محل، مکان، ناحیه، کانون، مرکز، نکته برابر پارسی : خَجَک، تیل، میانه، خجک، دیل

نقطه

نقطه بندی

نقطه به نقطه

نقطه به چندنقطه

نقطه جو

نقطه جوش

<hr> مترادف نقطه دار : منقوط <hr> متضاد نقطه دار : غیرمنقوط

مترادف نقطه دار : منقوط متضاد نقطه دار : غیرمنقوط

نقطه دار

نقطه در بی نهایت

نقطه ضعف قهرمان

نقطه نقطه

نقطه های منعکس

نقطه های هم دایره

نقطه های هم قطر

نقطه وار

نقطه ویرگول

نقطه چین

نقطه کردن

نقطه گاه

نقطه گذاری

نقطه گذاری 1

نقطه گذاری 2

نقطه گرا

نقطه گرایانه

نقطه گرایی

نقطه گه

نقطوی

نقطویه

نقطۀ آرمانی

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی