نمر

نمرات

نمرق

نمرقه

<hr> مترادف نمره : شماره، رقم، شمار، عدد <hr> برابر پارسی : شماره، تراز

مترادف نمره : شماره، رقم، شمار، عدد برابر پارسی : شماره، تراز

نمره

نمره انداختن

نمره برداشتن

نمره دادن

نمره زدن

نمره زنی

نمره گذاری

نمره گذاشتن

نمره گرفتن

نمره گیر

نمرود

نمری

نمزیس

نمس

نمسا

نمسه

نمش

نمشته

نمشک

نمشیر

<hr> مترادف نمط : اسلوب، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریقه، گونه، نحو، وجه <hr> برابر پارسی : نمد

مترادف نمط : اسلوب، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریقه، گونه، نحو، وجه برابر پارسی : نمد

نمط

نمطی

نمق

<hr> مترادف نمل : مور، مورچه

مترادف نمل : مور، مورچه

نمل

نمله

نمله ٔ جاورسیه

نملی

<hr> مترادف نمناک : تر، مرطوب، نم، نم دار، نمسار

مترادف نمناک : تر، مرطوب، نم، نم دار، نمسار

نمناک

نمناکی

نمه

<hr> مترادف نمو : رشد، رویش، نشو، نما، بالش <hr> برابر پارسی : رویش، افزایش

مترادف نمو : رشد، رویش، نشو، نما، بالش برابر پارسی : رویش، افزایش

نمو

نمو یافتن

<hr> مترادف نمود : بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش

مترادف نمود : بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش

نمود

نمود آوایی

نمود بلور

نمود داشتن

نمود واجی

نمود چراغ راهنمایی

نمود کردن

<hr> مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی