هلال

هلال ابرو

هلال احمر

هلال رودپیچی

هلال فزاینده

هلال ماه

هلال معنبر

هلال منظر

هلال هلال

هلال وار

هلال کاهنده

هلالی

هلام

<hr> مترادف هلاهل : زهر، سم، شرنگ، شوکران

مترادف هلاهل : زهر، سم، شرنگ، شوکران

هلاهل

هلاهین

<hr> مترادف هلاک : زوال، فنا، نابودی، قتل، مرگ، موت، هلاکت، معدوم، نابود، نیست <hr> برابر پارسی : نابودی، نیستی، مرگ

مترادف هلاک : زوال، فنا، نابودی، قتل، مرگ، موت، هلاکت، معدوم، نابود، نیست برابر پارسی : نابودی، نیستی، مرگ

هلاک

هلاک امدن

هلاک اوردن

هلاک برامدن

هلاک شدن

<hr> برابر پارسی : نابود کردن

برابر پارسی : نابود کردن

هلاک کردن

هلاک گرداندن

هلاک گشتن

<hr> مترادف هلاکت : تباهی، عنت، مرگ، نابودی، نیستی، هلاک <hr> برابر پارسی : نابودی

مترادف هلاکت : تباهی، عنت، مرگ، نابودی، نیستی، هلاک برابر پارسی : نابودی

هلاکت

هلاکو خان

هلاکی

هلاگو

هلایجان

هلب

هلبه

هلت

هلث

هلثا

هلجی

هلد

هلدر

هلدیا

هلس

هلسینکی

هلسینگبورگ

هلش

<hr> مترادف هلفدونی : اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندی خانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق خانه، زندان، سجن، سلول، سیاه چال، محبس

مترادف هلفدونی : اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندی خانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق خانه، زندان، سجن، سلول، سیاه چال، محبس

واژه های حرف "ه" - فرهنگ فارسی