پند پذیرفتن

پند گرفتن

پند گیر

<hr> مترادف پندار : اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم

مترادف پندار : اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم

پندار

پندارنده

پندارندگی

پنداره

پندارگان

<hr> مترادف پنداری : تصوری، خیالی، وهمی، گویی، گوییا، همانا

مترادف پنداری : تصوری، خیالی، وهمی، گویی، گوییا، همانا

پنداری

پنداریدن

پنداریده

<hr> مترادف پنداشت : انگار، انگاره، انگاشت، پندار، خیال، گمان، وهم

مترادف پنداشت : انگار، انگاره، انگاشت، پندار، خیال، گمان، وهم

پنداشت

پنداشتن

<hr> مترادف پنداشته : انگاشته، متصور، مفروض، موهوم

مترادف پنداشته : انگاشته، متصور، مفروض، موهوم

پنداشته

پنداشتی

<hr> مترادف پنداموز : ( پندآموز ) اندرزگو، ناصح، نصیحت گو، واعظ

مترادف پنداموز : ( پندآموز ) اندرزگو، ناصح، نصیحت گو، واعظ

پنداموز

پندامیز

پنداگین

پندر

پندرجان

پندش

پندمند

پندنامه

پندنامک

<hr> مترادف پندنیوش : پندشنو، پندگیر، نصیحت پذیر، نصیحت شنو

مترادف پندنیوش : پندشنو، پندگیر، نصیحت پذیر، نصیحت شنو

پندنیوش

<hr> مترادف پندپذیر : اندرزپذیر، پندشنو، پندگیر، عبرت آموز، نصیحت پذیر، نصیحت شنو

مترادف پندپذیر : اندرزپذیر، پندشنو، پندگیر، عبرت آموز، نصیحت پذیر، نصیحت شنو

پندپذیر

پندی

پنزا

<hr> برابر پارسی : گیره، گیرک

برابر پارسی : گیره، گیرک

پنس

پنسیلوانیا

پنم پن

پنند

پنه

<hr> مترادف پنهان : باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری <hr> متضاد پنهان : آشکار، علنی

مترادف پنهان : باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری متضاد پنهان : آشکار، علنی

پنهان

پنهان بودن

پنهان حال

پنهان خانه

پنهان داشتن

پنهان رو

پنهان ساز 1

پنهان ساز 2

پنهان شدن

پنهان ماندن

پنهان پسله

<hr> مترادف پنهان کردن : اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن <hr> متضاد پنهان کردن : برملا کردن، فاش کردن

مترادف پنهان کردن : اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن متضاد پنهان کردن : برملا کردن، فاش کردن

واژه های حرف "پ" - فرهنگ فارسی