دیکشنری تخصصی

actual start date

actual stress

actual thickness

actual this period

actual time of observation

actual time taken to execute the works

actual value

actual velocity

actual velocity of groundwater

actualboring time actual drilling time

<hr> معنی : واقعا، عملا، در حقیقت، بالفعل، فعلا <hr> معانی دیگر : در عمل، در واقع

معنی : واقعا، عملا، در حقیقت، بالفعل، فعلا معانی دیگر : در عمل، در واقع

actually

<hr> معنی : اماری، احصائی <hr> معانی دیگر : احصایی، آماری، وابسته به احصاگری

معنی : اماری، احصائی معانی دیگر : احصایی، آماری، وابسته به احصاگری

actuarial

actuarial funding

actuarial gain

actuarial liability

actuarial loss

actuarial statistics

<hr> معنی : دبیر، امارگیر، مامور احصائیه <hr> معانی دیگر : (در شرکت های بیمه) احصاییه نویس، آمارگر، مامور احصاییه، منشی

معنی : دبیر، امارگیر، مامور احصائیه معانی دیگر : (در شرکت های بیمه) احصاییه نویس، آمارگر، مامور احصاییه، منشی

actuary

<hr> معنی : بر انگیختن، تحریک کردن، سوق دادن، بکار انداختن <hr> معانی دیگر : به کار انداختن، به حرکت درآوردن، روشن کردن (موتور و غیره)، انگیختن، وادار به کاری کردن، نشان دادن

معنی : بر انگیختن، تحریک کردن، سوق دادن، بکار انداختن معانی دیگر : به کار انداختن، به حرکت درآوردن، روشن کردن (موتور و غیره)، انگیختن، وادار به کاری کردن، نشان دادن

actuate

actuated signal

actuating error signal

actuating signal

actuating transfer function

<hr> معنی : فعال کننده، بکار اندازنده <hr> معانی دیگر : محرک

معنی : فعال کننده، بکار اندازنده معانی دیگر : محرک

actuator

actuator spring

actuator stem

actum

actus dei nemini nocet

<hr> automatic calling unit کامپیوتر : واحد فراخوانى خودکار

automatic calling unit کامپیوتر : واحد فراخوانى خودکار

<hr> خاره دار، تیغ دار، خارچه دار، نیش دار، گزنده

خاره دار، تیغ دار، خارچه دار، نیش دار، گزنده

aculeate

<hr> معنی : نوک تیز، نوک دار، با ذکاوت <hr> معانی دیگر : سرسوزنی، نوک باریک

معنی : نوک تیز، نوک دار، با ذکاوت معانی دیگر : سرسوزنی، نوک باریک

acuminate

acuminite

acummulator battery

<hr> معنی : ضربه، نوک تیز، حاد، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید ، تیز، تند <hr> معانی دیگر : تیزهوش، دقیق، موشکاف، تیزبین، عمیق، شدید، (پزشکی) بیماری شدید ولی زودگذر (در مقابل مزمن)، وخیم، مبرم، (هندسه) حاده، سرسوزنی، سوزن مانند، (صدا) زیر، گوشخراش، نشان اکسانتگو (در فرانسه)، طب حاد، شدید مو، سلسله ء اعصاب حساس، تیز زاویه ء حاد، زاویه تند

معنی : ضربه، نوک تیز، حاد، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید ، تیز، تند معانی دیگر : تیزهوش، دقیق، موشکاف، تیزبین، عمیق، شدید، (پزشکی) بیماری شدید ولی زودگذر (در مقابل مزمن)، وخیم، مبرم، (هندسه) حاده، سرسوزنی، سوزن مانند، (صدا) زیر، گوشخراش، نشان اکسانتگو (در فرانسه)، طب ح

acute

acute angle

<hr> همه گوشه تیز، حادالزوایا

همه گوشه تیز، حادالزوایا

acute angled

acute angled triangle

acute injury

acute myocardial infarction

acute toxicity

acute triangle

acutely folded

<hr> معنی : زیرکی، ذکاوت، حدت یا شدت، تیزی <hr> معانی دیگر : طب حدت یا شدت مر­

معنی : زیرکی، ذکاوت، حدت یا شدت، تیزی معانی دیگر : طب حدت یا شدت مر­

acuteness

acvance

acvance cue

<hr> معنی : غیر مدور، غیر قابل چرخش، ناچرخهای، مارپیچی <hr> معانی دیگر : غیر دوار، بی چرخش، نا ادواری

معنی : غیر مدور، غیر قابل چرخش، ناچرخهای، مارپیچی معانی دیگر : غیر دوار، بی چرخش، نا ادواری

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی