دیکشنری تخصصی

allowance for discounts

allowance for doubtful accounts

allowance for rearrangement costs

allowance for seles returns

allowances

allowed band

allowed energy levels

allowed quantum state

allowed transition

allowed vibrations

<hr> معنی : بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز بافلز گرانبها، الودگی، شایبه، عیار زدن <hr> معانی دیگر : آلیاژ، فلز مرکب، همبسته، همجوش، آلایش، آلودگی، غل و غش، غش، شائبه، آمیزه، مخلوط، بار زدن، آمیختن فلزات، آلیاژ ساختن، درجه ی خلوص (طلا و نقره)، هم آمیخت فلز گرانبها با فلز کم بها (معمولا برای استحکام فلز)، بار در فلزات، معتدل کردن

معنی : بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز بافلز گرانبها، الودگی، شایبه، عیار زدن معانی دیگر : آلیاژ، فلز مرکب، همبسته، همجوش، آلایش، آلودگی، غل و غش، غش، شائبه، آمیزه، مخلوط، بار زدن، آمیختن فلزات، آلیاژ ساختن، درجه ی خلوص (طلا و نقره)، هم آمیخت فلز گرانبها با فلز کم بها (معمولا برای ا

alloy

alloy film

alloy junction

alloy junction fused junction

alloy steel

alloy steel bar

alluaivite

alluaudite or huhnerkobelite or huhnerkobelite

alluvia

<hr> معنی : رسوبی، ابرفتی، مربوط به رسوب و تهنشین <hr> معانی دیگر : آبرفتی، ته نشستی، ته نشینی، ته نشین شده، وابسته به ته نشین

معنی : رسوبی، ابرفتی، مربوط به رسوب و تهنشین معانی دیگر : آبرفتی، ته نشستی، ته نشینی، ته نشین شده، وابسته به ته نشین

alluvial

alluvial alluvian

<hr> مخروط آبرفتی (توده ی آبرفتی سراشیب و قیفی شکل که در جاهایی که جریان رود ناگهان آهسته می شود تشکیل می گردد)

مخروط آبرفتی (توده ی آبرفتی سراشیب و قیفی شکل که در جاهایی که جریان رود ناگهان آهسته می شود تشکیل می گردد)

alluvial cone

alluvial cone alluvial fan debris cone

alluvial continental soil

alluvial deposit

alluvial deposits

alluvial diamond diggings

alluvial diggings

<hr> پنجه ی آبرفتی (توده ی آبرفتی کم شیب که در جاهایی که رودخانه کم کم آهسته می شود تشکیل می گردد)

پنجه ی آبرفتی (توده ی آبرفتی کم شیب که در جاهایی که رودخانه کم کم آهسته می شود تشکیل می گردد)

alluvial fan

alluvial fan or alluvial fans or alluvial fans

alluvial fill

alluvial land

alluvial meadow

alluvial meander

alluvial mining

alluvial placer

alluvial plain

alluvial river

alluvial sand

alluvial slope spring

alluvial soil

alluvial soil or soil or soil

alluvial terrace

alluvial well

<hr> عمران : رسوبات ماسه و شن ناشى از کم شدن سرعت جریان رودخانه

عمران : رسوبات ماسه و شن ناشى از کم شدن سرعت جریان رودخانه

alluviation

<hr> معنی : ته نشینی <hr> معانی دیگر : آبرفت، ته نشین، برخورد موج با کناره، آب ریز شدن، سیل، بدست اوردن زمین ازراه ته نشینی، میل

معنی : ته نشینی معانی دیگر : آبرفت، ته نشین، برخورد موج با کناره، آب ریز شدن، سیل، بدست اوردن زمین ازراه ته نشینی، میل

alluvion

<hr> معنی : رسوب، ابرفت، ته نشین <hr> معانی دیگر : آبرفت

معنی : رسوب، ابرفت، ته نشین معانی دیگر : آبرفت

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی