دیکشنری تخصصی

amortization of a dept

amortization of bond discount and premium

amortization of goodwill

amortization of intangible assets

amortization period

amortization rate

<hr> معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن <hr> معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

amortize

amortized

amortized costs

<hr> معنی : میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن <hr> معانی دیگر : بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد

معنی : میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن معانی دیگر : بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد

amount

amount due

amount of feedback

amount of information

<hr> مخفف:، آمپر، (شیمی) یک نوع اسید نوکلئوتید به فرمول c10h14n5o7p که در تمام سلول های زنده موجود است، میزان آمپر

مخفف:، آمپر، (شیمی) یک نوع اسید نوکلئوتید به فرمول c10h14n5o7p که در تمام سلول های زنده موجود است، میزان آمپر

ampacity

ampelite

<hr> معنی : شدت جریان برق، میزان نیروی برق برحسب امپر <hr> معانی دیگر : (برق) قدرت جریان برق برحسب آمپر، میزان آمپر، برق شدت جریان برق

معنی : شدت جریان برق، میزان نیروی برق برحسب امپر معانی دیگر : (برق) قدرت جریان برق برحسب آمپر، میزان آمپر، برق شدت جریان برق

amperage

<hr> معنی : امپر <hr> معانی دیگر : (برق) آمپر (شدت جریانی که یک ولت در مداری به مقاومت یک اهم در مدت یک ثانیه ایجاد می نماید)، امپر واحد شدت جریان برق

معنی : امپر معانی دیگر : (برق) آمپر (شدت جریانی که یک ولت در مداری به مقاومت یک اهم در مدت یک ثانیه ایجاد می نماید)، امپر واحد شدت جریان برق

ampere

ampere hour

ampere hour efficiency

ampere hour meter

ampere law

ampere per meter

<hr> (برق) برگشت جریان، آمپر - دور (واحد نیروی مغناطیسی)

(برق) برگشت جریان، آمپر - دور (واحد نیروی مغناطیسی)

ampere turn

amperes law

ampermetr

<hr> نشانی به این شکل: به کار می رود، نشانی به این شکل: که به جای and به کار می رود

نشانی به این شکل: به کار می رود، نشانی به این شکل: که به جای and به کار می رود

ampersand

ampex

<hr> (داروسازی) آمفتامین، ماده ای بفرمول c9h13n که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود

(داروسازی) آمفتامین، ماده ای بفرمول c9h13n که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود

amphetamine

<hr> معنی : دوزیستان، ذوحیات <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیست (جانداران رده ی amphibia که خونسرد و مهره داراند مانند: قورباغه و سمندر)، حیوان دوزیست (ذوحیاتین)، گیاه دوزیست، (هواپیما و غیره) آب خاکی، قادر به نشستن در آب و خشکی، (تانک و زره پوش و غیره) آب خاک رو، آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی

معنی : دوزیستان، ذوحیات معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیست (جانداران رده ی amphibia که خونسرد و مهره داراند مانند: قورباغه و سمندر)، حیوان دوزیست (ذوحیاتین)، گیاه دوزیست، (هواپیما و غیره) آب خاکی، قادر به نشستن در آب و خشکی، (تانک و زره پوش و غیره) آب خاک رو، آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی

amphibian

amphibian or amphibia or amphibia

<hr> روانشناسى : دوزیستیها

amphibians

<hr> معنی : ذوحیاتین، دوزیست، خاکی و ابی، دوجنسه <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیستی، ذوحیات، (هواپیما و تانک و غیره) آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی، آب و خاک رو، (ارتش) وابسته به پیاده کردن قوا از راه دریا، عملیات آب خاکی، دارای دونهاد یا خاصیت یا طبیعت، دونهادی

معنی : ذوحیاتین، دوزیست، خاکی و ابی، دوجنسه معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیستی، ذوحیات، (هواپیما و تانک و غیره) آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی، آب و خاک رو، (ارتش) وابسته به پیاده کردن قوا از راه دریا، عملیات آب خاکی، دارای دونهاد یا خاصیت یا طبیعت، دونهادی

amphibious

amphibious forces

amphibole or amphiboles or amphiboles

<hr> (سنگ های حاوی آمفی بول و پلاجیوکلاز) آمفی بولیت

(سنگ های حاوی آمفی بول و پلاجیوکلاز) آمفی بولیت

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی