دیکشنری تخصصی

assistant cameraman

assistant designer

assistant director

assistant driller

assistant editor

assistant floor manager

assistant plant manager

assistant producer

assistant production amanager

assistant referee

<hr> معنی : هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار، هم پیوند، همبسته، دانشبهری، وابسته، امیزش کردن، مربوط ساختن، پیوستن، شریک کردن، مصاحبت کردن، وابسته کردن، همدم شدن، معاشرت کردن <hr> معانی دیگر : به هم پیوستن، هم پیوند کردن یا شدن، مربوط شدن یا کردن، وابسته شدن یا کردن، همبسته کردن یا شدن، مربوط کردن یا شدن، معاشر شدن، هم نشینی کردن، متحد شدن، یکپارچه شدن یا کردن، تداعی کردن، هم خوان شدن، انباز، همدم، همکار، هم پا، عضو وابسته، دستیار، (امریکا) فوق دیپلم، شریک کردن یا شدن، (گیاه شناسی) همباش شدن، همباشیدن، تجمع کردن

معنی : هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار، هم پیوند، همبسته، دانشبهری، وابسته، امیزش کردن، مربوط ساختن، پیوستن، شریک کردن، مصاحبت کردن، وابسته کردن، همدم شدن، معاشرت کردن معانی دیگر : به هم پیوستن، هم پیوند کردن یا شدن، مربوط شدن یا کردن، وابسته شدن یا کردن، همبسته کردن یا شدن، مرب

associate

associate curve

associate law

associate matrix

associate of an element

associate operator

associate producer

associate to the left

associate with

<hr> (در عنوان موسسات و شرکت ها) وابسته به هم، همبسته

(در عنوان موسسات و شرکت ها) وابسته به هم، همبسته

associated

associated chebyshev

associated companies

associated companion matrix

associated company

associated cost

associated gas

associated ideal

associated lauguerre

associated legendre

associated legendre functions

associated radius of convergence

associated reference directions

associated rocks

associated sheets

associated with

associated with each

associated with quadratic form

associatin

associating cause and effect

<hr> معنی : اتحاد، پیوستگی، وابستگی، تجمع، امیزش، انجمن، مشارکت، شرکت، تداعی معانی، ائتلاف <hr> معانی دیگر : همکاری، پیوند، هم پیوندی، همنشینی، مصاحبت، همدمی، رابطه، هم خوانی، تداعی، (گیاه شناسی - زیست شناسی - گروهی گیاه یا سازواره ی یکجور که در پرگیر واحدی زیست می کنند) جامعه ی پایدار همباش، هامه، همزیگاه، (شیمی) اضافه شدن دو یا چند ملکول به مجموعه ی بزرگتری از ملکول ها (مثلا در پولیمرها)، وابسته سازی

معنی : اتحاد، پیوستگی، وابستگی، تجمع، امیزش، انجمن، مشارکت، شرکت، تداعی معانی، ائتلاف معانی دیگر : همکاری، پیوند، هم پیوندی، همنشینی، مصاحبت، همدمی، رابطه، هم خوانی، تداعی، (گیاه شناسی - زیست شناسی - گروهی گیاه یا سازواره ی یکجور که در پرگیر واحدی زیست می کنند) جامعه ی پایدار همباش، هامه، همزیگاه، (

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی