دیکشنری تخصصی

association of american geographers or aag or aag

association or fossil association or fossil association

associationa of computer programmers and anslysts

<hr> معنی : انجمنی، شرکت پذیر، مبنی بر شرکت یا معاشرت <hr> معانی دیگر : وابسته به تداعی، وابسته به همخوانی، (ریاضی) پیوندی، همبند

معنی : انجمنی، شرکت پذیر، مبنی بر شرکت یا معاشرت معانی دیگر : وابسته به تداعی، وابسته به همخوانی، (ریاضی) پیوندی، همبند

associative

associative algebra

associative composition

associative dinitrogen fixation

associative law

associative law of composition of mappings

associative mechanism

associative memory

associative of product

associative operation

associative process

associative property of addition

associative relative to factors

associative ring

associative rule

associative storage

associative subsets

associative symbiosis

associative thickener

<hr> شرکت پذیرى( در ریاضیات) روانشناسى : شرکت پذیرى

شرکت پذیرى( در ریاضیات) روانشناسى : شرکت پذیرى

associativity

associativity law

associativity of composition of mappings

associativity of product

associes

assoiate computer professionais

assoler

assortative mating

<hr> معنی : مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده <hr> معانی دیگر : گوناگون، از جورهای مختلف، به رنگ ها و اندازه ها (و غیره)ی مختلف ولی از یک نوع، دسته بندی شده، همسر، یار

معنی : مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده معانی دیگر : گوناگون، از جورهای مختلف، به رنگ ها و اندازه ها (و غیره)ی مختلف ولی از یک نوع، دسته بندی شده، همسر، یار

assorted

<hr> معنی : دسته، ترتیب، طبقه بندی، دسته بندی <hr> معانی دیگر : رده بندی، جورسازی، کلکسیون، هم جوره، مجموعه

معنی : دسته، ترتیب، طبقه بندی، دسته بندی معانی دیگر : رده بندی، جورسازی، کلکسیون، هم جوره، مجموعه

assortment

assress code

asst tuner

<hr> معنی : تخفیف دادن، ارام کردن <hr> معانی دیگر : فرونشاندن، تسکین دادن، آرام کردن، سیراب کردن، سیر کردن

معنی : تخفیف دادن، ارام کردن معانی دیگر : فرونشاندن، تسکین دادن، آرام کردن، سیراب کردن، سیر کردن

assuage

<hr> معنی : فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن <hr> معانی دیگر : به خود گرفتن، به خود بستن، در دست گرفتن، به عهده گرفتن، (قدیمی) پذیرفتن، به همکاری پذیرفتن، فر­ کردن

معنی : فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن معانی دیگر : به خود گرفتن، به خود بستن، در دست گرفتن، به عهده گرفتن، (قدیمی) پذیرفتن، به همکاری پذیرفتن، فر­ کردن

assume

assume a value

<hr> معنی : مفروض <hr> معانی دیگر : وانمودین، به خود گرفته، متظاهرانه، فرضی، احتمالی، منتظره (در مقابل غیر منتظره)، پیش بینی شده، بخودبسته، بخودگرفته، عاریتی

معنی : مفروض معانی دیگر : وانمودین، به خود گرفته، متظاهرانه، فرضی، احتمالی، منتظره (در مقابل غیر منتظره)، پیش بینی شده، بخودبسته، بخودگرفته، عاریتی

assumed

assumed bond

assumed decimal point

assumed north

assumed number

assuming that

<hr> معنی : تقبل، مقاطعه کاری، تقبل دیون دیگری، ادعای خسارت <hr> معانی دیگر : (حقوق)، تقبل یا قول (شفاهی یا کتبی ولی بدون مهر محضری)، التزام، تعهد، فر­، خودبینی

معنی : تقبل، مقاطعه کاری، تقبل دیون دیگری، ادعای خسارت معانی دیگر : (حقوق)، تقبل یا قول (شفاهی یا کتبی ولی بدون مهر محضری)، التزام، تعهد، فر­، خودبینی

assumpsit

<hr> معنی : اتخاذ، گمان، غرور، قصد، خود رایی، خود سری، خود بینی، فرض، پنداشت، انگاشت، تعهد <hr> معانی دیگر : به عهده گیری، تقبل، به دست گرفتن، غصب، پنداشتن، تصور، عروج، صعود، (کلیسای کاتولیک) انتقال جسم و روح حضرت مریم به عرش (پس از فوت وی)، با a جشن صعود مریم باسمان

معنی : اتخاذ، گمان، غرور، قصد، خود رایی، خود سری، خود بینی، فرض، پنداشت، انگاشت، تعهد معانی دیگر : به عهده گیری، تقبل، به دست گرفتن، غصب، پنداشتن، تصور، عروج، صعود، (کلیسای کاتولیک) انتقال جسم و روح حضرت مریم به عرش (پس از فوت وی)، با a جشن صعود مریم باسمان

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی