دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : میکده ورقاصخانه ارزان قیمت <hr> معانی دیگر : میکده و رقاصخانه ی کوچک و محقر

معنی : میکده ورقاصخانه ارزان قیمت معانی دیگر : میکده و رقاصخانه ی کوچک و محقر

barrelhouse

barrels of water per day

barrels per stream day bpsd

barrels per ton

barremian

<hr> معنی : بی ثمر، عقیم، خنثی، خشک، نازا، بی حاصل، سترون، تهی <hr> معانی دیگر : لم یزرع، بایر، بی بار، برهوت، بی آب و علف، لوت، نابرومند، بی فایده، خسته کننده، ملالت آور، خالی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) دیرزا (حیوان یا گیاهی که به موقع بارور نمی شود)

معنی : بی ثمر، عقیم، خنثی، خشک، نازا، بی حاصل، سترون، تهی معانی دیگر : لم یزرع، بایر، بی بار، برهوت، بی آب و علف، لوت، نابرومند، بی فایده، خسته کننده، ملالت آور، خالی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) دیرزا (حیوان یا گیاهی که به موقع بارور نمی شود)

barren

barren field feld field

barren ground

barren intercalation

barren land

barren solution

barrerite

barrete

barreter

barrias

barricading

<hr> معنی : مانع، حصار، سد، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن، راه کسی را بستن <hr> معانی دیگر : جلوگیر، بازدار، رادع، راهبند، دیواره، فاصل، جداساز، (در اصل) سنگر یا جان پناه یا سد جلوی دروازه یا پل، باجه ی گمرک (در مرز)، سکوی یخی (بیشتر ice shelf می گویند)، (در مسابقات سواران ـ قرون وسطی) نرده ی دور رزمگاه

معنی : مانع، حصار، سد، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن، راه کسی را بستن معانی دیگر : جلوگیر، بازدار، رادع، راهبند، دیواره، فاصل، جداساز، (در اصل) سنگر یا جان پناه یا سد جلوی دروازه یا پل، باجه ی گمرک (در مرز)، سکوی یخی (بیشتر ice shelf می گویند)، (در مسابقات سواران ـ قرون وسطی) نرده ی دور رزمگاه

barrier

barrier beach

barrier boundary

barrier capaciance

barrier coat

barrier coating

barrier diode

barrier effect or barrier effects or barrier effects

barrier free

barrier free organization

barrier injection transit time diode

barrier island

barrier layer

barrier layer cell

barrier layer detector

barrier methods

barrier penetration

barrier penetration by particles

barrier potential

barrier properties

<hr> (دیواره ی آبسنگی (coral) که در دریا موازی با کرانه وجود دارد) سد آبسنگی، صخره مرجانی که تقریباموازی ساحل است

(دیواره ی آبسنگی (coral) که در دریا موازی با کرانه وجود دارد) سد آبسنگی، صخره مرجانی که تقریباموازی ساحل است

barrier reef

barrier reef or barrier reefs or barrier reefs

barrier screw

barrier spring

barrier strip

barrier voltage

barring paint

barringerite

barringtonite

<hr> وکیل مرافعه، وکیل قانونی

وکیل مرافعه، وکیل قانونی

barrister at law

barroisite

<hr> معنی : توده، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور <hr> معانی دیگر : باروپوینت (شمالی ترین دماغه ی آلاسکا - امریکا)، رجوع شود به:، (تپه ی کوچکی که روی قبر بسازند) گورپشته، خوک اخته، چر&nbsp; دستی، چر&nbsp; دوره گردها

معنی : توده، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور معانی دیگر : باروپوینت (شمالی ترین دماغه ی آلاسکا - امریکا)، رجوع شود به:، (تپه ی کوچکی که روی قبر بسازند) گورپشته، خوک اخته، چر دستی، چر دوره گردها

barrow

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی