دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی، حمام گرفتن، شستشو کردن، ابتنی کردن <hr> معانی دیگر : شستشو (بدن)، آبتنی، وان حمام، خزینه، (اتاق) حمام (در امریکا بیشتر می گویند: bathroom)، آب (برای شستشو و یا برای تنظیم حرارت و یا فرو بردن چیزی در آن و یا خیساندن و غیره)، ظرف، تشتک، (معمولا جمع) ساختمان یا اتاق های متعدد برای استحمام، (یونان و روم باستان) حمام عمومی، پختکاب، (معمولا جمع) چشمه و گرمابه های آب معدنی، (شیمی) الکترولیت، محلولی که برای تنظیم حرارت به کار می رود، (فلز کاری) فلز گداخته، (عکاسی) محلول برای ظاهر کردن و ثابت سازی عکس، (انگلیس) حمام کردن، شهر بات ( در جنوب غربی انگلیس)، (انگلیس) استخر شنا (عمومی)

معنی : شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی، حمام گرفتن، شستشو کردن، ابتنی کردن معانی دیگر : شستشو (بدن)، آبتنی، وان حمام، خزینه، (اتاق) حمام (در امریکا بیشتر می گویند: bathroom)، آب (برای شستشو و یا برای تنظیم حرارت و یا فرو بردن چیزی در آن و یا خیساندن و غیره)، ظرف، تشتک، (معمولا جمع) ساختمان ی

bath

bath addition

bath adjusting nut

bath coagulation

bath recip

batha

bathery ore

<hr> معنی : شلوارشنا <hr> معانی دیگر : لباس شنا (در انگلیس bathing trunks و bathing costume هم می گویند)، شلوارشنا حامه شستشو، لنگ

معنی : شلوارشنا معانی دیگر : لباس شنا (در انگلیس bathing trunks و bathing costume هم می گویند)، شلوارشنا حامه شستشو، لنگ

bathing suit

bathochrome

<hr> (زمین شناسی) ژرف صخره (برآمدگی گسترده ی سنگ های آتشفشانی در پایه ی کوه ها که فرسایش آنها را نمایان می کند)، ژرف سنگ (batholite هم می گویند)، باتولیت، نوعی سنگ چخماقی وسنگ اتش فشانی

(زمین شناسی) ژرف صخره (برآمدگی گسترده ی سنگ های آتشفشانی در پایه ی کوه ها که فرسایش آنها را نمایان می کند)، ژرف سنگ (batholite هم می گویند)، باتولیت، نوعی سنگ چخماقی وسنگ اتش فشانی

batholith

batholith or bathylith or bathylith or abyssolith

bathonian

bathook

bathrobe cloth

bathroclase bott0m joint

bathroom tile

bathtub capacitor

bathtub curve

bathvilite

<hr> (وابسته به بخشی از زیست بوم دریا که بین 180 و 3650 متر ژرفا دارد) ژرفنایی، مربوط به دریای عمیق

(وابسته به بخشی از زیست بوم دریا که بین 180 و 3650 متر ژرفا دارد) ژرفنایی، مربوط به دریای عمیق

bathyal

bathyal deposits

bathyal zone

bathybenthic

bathydermal

bathygenic

bathylimnion

bathymeter

bathymetery

<hr> معنی : مربوط باندازه گیری عمق، مربوط به دریای عمیق، وابسته به ژرفاسنجی <hr> معانی دیگر : مربوط باندازه گیری عمق، وابسته به ژرفاسنجی

معنی : مربوط باندازه گیری عمق، مربوط به دریای عمیق، وابسته به ژرفاسنجی معانی دیگر : مربوط باندازه گیری عمق، وابسته به ژرفاسنجی

bathymetric

bathymetric chart

bathymetric map

bathymetric survey

<hr> معنی : عمق سنجی، اندازه گیری عمق دریا و اقیانوس <hr> معانی دیگر : (علم سنجش عمق دریا و اقیانوس) ژرفاسنجی

معنی : عمق سنجی، اندازه گیری عمق دریا و اقیانوس معانی دیگر : (علم سنجش عمق دریا و اقیانوس) ژرفاسنجی

bathymetry

bathypelagic

bathyrographical

bathyscaphe

bathyscarph

bathyseism

<hr> ژرف کره (اتاقک گردی که با سرنشین و توسط کابل به عمق تا حدود 900 متر می رود)، ژرفا سپهر

ژرف کره (اتاقک گردی که با سرنشین و توسط کابل به عمق تا حدود 900 متر می رود)، ژرفا سپهر

bathysphere

bathythermogarph

bathythermogram

<hr> گرماسنج ژرفنا ( دستگاهی برای سنجش حرارت آب تا عمق 1800 متر)

گرماسنج ژرفنا ( دستگاهی برای سنجش حرارت آب تا عمق 1800 متر)

bathythermograph

bath’s law or bath or bath

batic dyeing

batic print

batic printing

batiferrite

<hr> معنی : طراحی روی پارچه <hr> معانی دیگر : روش رنگ کردن پارچه (بخشی از پارچه را که نباید رنگ شود موم اندود می کنند)، باتیک، پارچه ی باتیک، چیت مومی

معنی : طراحی روی پارچه معانی دیگر : روش رنگ کردن پارچه (بخشی از پارچه را که نباید رنگ شود موم اندود می کنند)، باتیک، پارچه ی باتیک، چیت مومی

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی