دیکشنری تخصصی

batik dyeing

batik print

batik printing

<hr> معنی : بجز، باستثناء <hr> معانی دیگر : (قدیمی) به جز، غیر از

معنی : بجز، باستثناء معانی دیگر : (قدیمی) به جز، غیر از

bating

batir

batisite

<hr> معنی : باتیست، پاتیس <hr> معانی دیگر : پارچه ی باتیس (پارچه ی نازک و اعلا از پنبه یا الیاف مصنوعی)، باتیست نوعی پارچه لطیف

معنی : باتیست، پاتیس معانی دیگر : پارچه ی باتیس (پارچه ی نازک و اعلا از پنبه یا الیاف مصنوعی)، باتیست نوعی پارچه لطیف

batiste

batreserve

batt insulation

<hr> معنی : چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن <hr> معانی دیگر : تخته کوب کردن، تخته ی نازک، توفال، تخته ی کف اتاق، زهوار، زبانه، طوقه، باریک چوب، (قطعه چوب یا پلاستیک که برای سفت کردن و محکم کردن بادبان کشتی به کار می رود) گوه ی بادبان کشتی، چاق کردن یا شدن، فربه کردن، خوراک زیاد دادن، موفق شدن، کامران شدن، (ماشین نخریسی) دفتینه، دفتنه

معنی : چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن معانی دیگر : تخته کوب کردن، تخته ی نازک، توفال، تخته ی کف اتاق، زهوار، زبانه، طوقه، باریک چوب، (قطعه چوب یا پلاستیک که برای سفت کردن و محکم کردن بادبان کشتی به کار می رود) گوه ی بادبان کشتی، چاق کردن یا شدن، فربه کردن، خوراک زیاد دادن، موفق شدن

batten

batten plate

<hr> معنی : خمیر، خمیدگی، خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن <hr> معانی دیگر : کوباندن، (مکرر) ضربه زدن، پیاپی زدن، (سخت) مضروب کردن، (با ضربه های پیاپی) خرد کردن، له کردن، لهاندن، له و په کردن، (بیس بال) بازیکنی که نوبت چوگان زدنش فرا رسیده است، (آشپزی) خمیر آب، مایه، به سوی بالا و عقب مایل شدن (مثل دیوارهای کلفت)، شیب به سوی عقب و بالا، خردکردن، خمیر دراشپزی، خمیدگی پیداکردن

معنی : خمیر، خمیدگی، خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن معانی دیگر : کوباندن، (مکرر) ضربه زدن، پیاپی زدن، (سخت) مضروب کردن، (با ضربه های پیاپی) خرد کردن، له کردن، لهاندن، له و په کردن، (بیس بال) بازیکنی که نوبت چوگان زدنش فرا رسیده است، (آشپزی) خمیر آب، مایه، به سوی 

batter

batter board

batter of a wall

batter pile

battered wall

<hr> معنی : باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره <hr> معانی دیگر : دسته، سری، گروهی از چیزهای مشابه یا هم کاربرد، (برق) باتری، پیل، قوه، (حقوق) ضرب و جرح، (توپخانه) دژ دارای توپخانه، سکو یا جایگاه توپ سنگین، یک دسته توپ یا موشک یا غیره، آتشبار، (کشتی جنگی) گروه توپ (آتشبار) دارای کالیبر یکجور، کوبش، کوفتن، درهم کوبی، داغان سازی، له سازی، (موسیقی) سازهای ضربی

معنی : باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره معانی دیگر : دسته، سری، گروهی از چیزهای مشابه یا هم کاربرد، (برق) باتری، پیل، قوه، (حقوق) ضرب و جرح، (توپخانه) دژ دارای توپخانه، سکو یا جایگاه توپ سنگین، یک دسته توپ یا موشک یا غیره، آتشبار، (کشتی جنگی) گروه توپ (آتشبار) دارای

battery

battery acid

battery analyzer

battery back up

battery backup system

battery belt

battery charger charger

battery depolarizer

battery hands

battery limit

battery locomotive

battery meter

battery of siphons

battery of wells

battery tender

battery tester

battery type

battery vharger

battery voltage

<hr> معنی : پنبه حلاجی شده، گوی زنی <hr> معانی دیگر : چوگان زدن، چوگان زنی (مثلا در بیس بال)

معنی : پنبه حلاجی شده، گوی زنی معانی دیگر : چوگان زدن، چوگان زنی (مثلا در بیس بال)

batting

<hr> معنی : کشتی جنگی، ناو، نبرد ناو <hr> معانی دیگر : نبردناو، ناو، کشتی جنگی

معنی : کشتی جنگی، ناو، نبرد ناو معانی دیگر : نبردناو، ناو، کشتی جنگی

battleship

battun

batture

batukite

<hr> معنی : علامت در ثانیه <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر - تعداد بایت در ثانیه) باود (مخفف: bd)، (واحد نمایشگر سرعت در مخابره ی تلگرافی) باود

معنی : علامت در ثانیه معانی دیگر : (کامپیوتر - تعداد بایت در ثانیه) باود (مخفف: bd)، (واحد نمایشگر سرعت در مخابره ی تلگرافی) باود

baud

baud rate

baud rate or baud or baud

baudot code

baudouin test

baudrier

<hr> معنی : امتناع، روگردانی، رد کردن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: balk، balk : طفره رفتن

معنی : امتناع، روگردانی، رد کردن معانی دیگر : رجوع شود به: balk، balk : طفره رفتن

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی