دیکشنری تخصصی

bioinstrument

biointerval zone or interval zone or interval zone

biokinematic

biolite

biolith

biolithite

biologic facies or biologic or biologic

biologic mark or biologic marks or biologic marks

biologic time scale or biologic time or biologic time

<hr> معنی : زیستی، معرفت الحیات، بدست آمده از تسیزشناسی عملی <hr> معانی دیگر : وابسته به زیست شناسی، زیست شناختی، وابسته به گیاهان و جانداران، وابسته به نهاد هرچیز جاندار

معنی : زیستی، معرفت الحیات، بدست آمده از تسیزشناسی عملی معانی دیگر : وابسته به زیست شناسی، زیست شناختی، وابسته به گیاهان و جانداران، وابسته به نهاد هرچیز جاندار

biological

biological availability

biological code or code or code

biological denitrification

biological erosion

biological examination

biological film

biological immobilization

biological interchange

biological oxidation

biological protection

biological shielding

biological sponge

biological transmission

biological treatment

biological weathering

biological weathering or weathering or weathering

biologically process

<hr> معنی : زیست شناس، عالم علم الحیات <hr> معانی دیگر : زیست شناس، عالم علم الحیات

معنی : زیست شناس، عالم علم الحیات معانی دیگر : زیست شناس، عالم علم الحیات

biologist

<hr> معنی : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه <hr> معانی دیگر : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه

معنی : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه معانی دیگر : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه

biology

<hr> معنی : شب تابی، زیست تابی، فسفر افکنی <hr> معانی دیگر : تولید نور توسط موجودات زنده (مانند کرم شب تاب)، (نور تولید شده از این راه) زیست نور، شب تابی مثل کرمها

معنی : شب تابی، زیست تابی، فسفر افکنی معانی دیگر : تولید نور توسط موجودات زنده (مانند کرم شب تاب)، (نور تولید شده از این راه) زیست نور، شب تابی مثل کرمها

bioluminescence

<hr> نابودسازی زیستی (مثلا با ریز سازواره ها یا میکرو ارگانیزم ها)، زیست فروکافت

نابودسازی زیستی (مثلا با ریز سازواره ها یا میکرو ارگانیزم ها)، زیست فروکافت

biolysis

biomarker or biomarkers or biomarkers

<hr> (توده و شمار سازواره های زنده در جا یا ناحیه ی بخصوصی) زیست توده، زی توده

(توده و شمار سازواره های زنده در جا یا ناحیه ی بخصوصی) زیست توده، زی توده

biomass

<hr> (ماده ی طبیعی یا مصنوعی که برای ترمیم استخوان و بافت بدن به کار رود) زیست ماده

(ماده ی طبیعی یا مصنوعی که برای ترمیم استخوان و بافت بدن به کار رود) زیست ماده

biomaterial

<hr> بیوم، زی بوم، زیبومه

biome

biomechanical

<hr> (کاربرد روش های علم مکانیک در بررسی ساختار و کارکرد سازواره های زنده) بیومکانیک، مکانیک زیستی

(کاربرد روش های علم مکانیک در بررسی ساختار و کارکرد سازواره های زنده) بیومکانیک، مکانیک زیستی

biomechanics

biomedical membrane

biomedical therapies

biomembrane

biometric function

biometric society

<hr> (شاخه ای از زیست شناسی که با بررسی آمار و تحلیل ریاضی سر و کار دارد) زیست سنجی

(شاخه ای از زیست شناسی که با بررسی آمار و تحلیل ریاضی سر و کار دارد) زیست سنجی

biometrics

biometry

biomineral

biominerology

biomorphic

<hr> معنی : علم فرایندای زیستی <hr> معانی دیگر : بیونیک، زیست سازه شناسی (دانش طرح و ساختن دستگاه ها به تقلید از اندام بدن)، بازسازی مکانیکی اندام بدن، زی نهرنگی

معنی : علم فرایندای زیستی معانی دیگر : بیونیک، زیست سازه شناسی (دانش طرح و ساختن دستگاه ها به تقلید از اندام بدن)، بازسازی مکانیکی اندام بدن، زی نهرنگی

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی