دیکشنری تخصصی

blache

blachere

<hr> <b>معنی</b> : سیاهی، دوده، لباس عزا، زشت، تاریک، سیاه، مشکی، سیاه رنگ، تیره، چرک و کثیف، تهدید امیز، سیاه شدن، سیاه کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : دیزه، (گاهی با b بزرگ) سیاهپوست، آدم سیاه، بی نور، ظلمانی، شبدیز، (در مورد قهوه) بدون شیر یا خامه، بد، خبیث، مضر، زیانبخش، شرم آور، غم آور، حزن انگیز، وحشت بار، (به طور کنایه دار یا دردآور) فکاهی، خفیه، پنهان، نهان، واکس زدن، سیاه مالی کردن، دوده زدن، کثیف، چرکین، لباس سیاه، جامه ی عزا، سیاه شده، عبوسانه، سیاه رنگی

معنی : سیاهی، دوده، لباس عزا، زشت، تاریک، سیاه، مشکی، سیاه رنگ، تیره، چرک و کثیف، تهدید امیز، سیاه شدن، سیاه کردن معانی دیگر : دیزه، (گاهی با b بزرگ) سیاهپوست، آدم سیاه، بی نور، ظلمانی، شبدیز، (در مورد قهوه) بدون شیر یا خامه، بد، خبیث، مضر، زیانبخش، شرم آور، غم آور، حزن انگیز، وحشت بار، (به طور کنای

black

black after white

black agate or agate or agate

black alcali soil

black alkali soil

black and white film

black ash

black azimuth

black backing travelling matte

black base

<hr> (در ورزش های خاور دور مانند کاراته و جودو) کمربند سیاه (نشان مهارت زیاد)

(در ورزش های خاور دور مانند کاراته و جودو) کمربند سیاه (نشان مهارت زیاد)

black belt

<hr> جعبه ی سیاه (که جزئیات پرواز هواپیما و سایر اطلاعات در آن ضبط می شود)، جعبه سیاه

جعبه ی سیاه (که جزئیات پرواز هواپیما و سایر اطلاعات در آن ضبط می شود)، جعبه سیاه

black box

black box testing

black cel

black cell

black character

black comedy

black compression black saturation

black content

black cotton soil

<hr> طاعون خیارکی (که در قرن چهاردهم در آسیا و اروپا شایع شد)، سیاه مرگ، طاعون یا وبا

طاعون خیارکی (که در قرن چهاردهم در آسیا و اروپا شایع شد)، سیاه مرگ، طاعون یا وبا

black death

black earth

black frame

black green

black hat

black head parsian

<hr> (نجوم) سیه سوراخ، سوراخ سیاه (سوراخ فرضی که باقیمانده ی ستاره ی عظیم فروریخته ای بوده و به واسطه ی نیروی جاذبه ی شدید همه چیز حتی نور را به داخل خود می کشد)، ساه چال، زندان تاریک

(نجوم) سیه سوراخ، سوراخ سیاه (سوراخ فرضی که باقیمانده ی ستاره ی عظیم فروریخته ای بوده و به واسطه ی نیروی جاذبه ی شدید همه چیز حتی نور را به داخل خود می کشد)، ساه چال، زندان تاریک

black hole

black ice

black in

black japan

<hr> (سرب سیاه یا گرافیت که در مداد به کار می رود) مغز مداد

(سرب سیاه یا گرافیت که در مداد به کار می رود) مغز مداد

black lead

black leader

black leed

<hr> (چاپ و حروفچینی) حروف بزرگ تزیینی (gothic و old english هم می گویند)

(چاپ و حروفچینی) حروف بزرگ تزیینی (gothic و old english هم می گویند)

black letter

black level

<hr> (عکاسی و غیره) نور سیاه، سیاه نور، نور نامرئی

(عکاسی و غیره) نور سیاه، سیاه نور، نور نامرئی

black light

black liqour

<hr> (پزشکی) بیماری سیاه شش (که در اثر تنفس خاکه ی زغال سنگ بین معدنچیان پیدا می شد) (anthracosis هم می گویند)

(پزشکی) بیماری سیاه شش (که در اثر تنفس خاکه ی زغال سنگ بین معدنچیان پیدا می شد) (anthracosis هم می گویند)

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی