دیکشنری تخصصی

brushed float

brushed surface

brushing

brushing machine

brushite

brushless dc motor

<hr> معنی : بوته، بیشه، خس <hr> معانی دیگر : شاخ و برگ بریده شده، شاخ و برگ شکسته، خاشاک، هیمه

معنی : بوته، بیشه، خس معانی دیگر : شاخ و برگ بریده شده، شاخ و برگ شکسته، خاشاک، هیمه

brushwood

brushwood check dam

<hr> روش ویژه ی رنگ زدن (با قلم مو)، هر کاری که با قلم مو یا خاره (وغیره) انجام شود، قلم مو کاری

روش ویژه ی رنگ زدن (با قلم مو)، هر کاری که با قلم مو یا خاره (وغیره) انجام شود، قلم مو کاری

brushwork

<hr> شهر بروکسل (پایتخت بلژیک)، بروکسل پایتخت بلژیک

شهر بروکسل (پایتخت بلژیک)، بروکسل پایتخت بلژیک

brussels

brussels tariff nomenclature

<hr> معنی : حیوان، جانور، مخلوق، ادم بی شعور و کودن یا شهوانی، بی خرد، بی رحم، سبع، خشن، حیوان صفت، جانور خوی <hr> معانی دیگر : زبان بسته، فاقد قدرت تعقل و استدلال، بی شعور، فاقد خود آگاهی و درایت، پوست کلفت، بی احساس و عاطفه، حیوانی، شهوانی، سنگدل، احمق، دد

معنی : حیوان، جانور، مخلوق، ادم بی شعور و کودن یا شهوانی، بی خرد، بی رحم، سبع، خشن، حیوان صفت، جانور خوی معانی دیگر : زبان بسته، فاقد قدرت تعقل و استدلال، بی شعور، فاقد خود آگاهی و درایت، پوست کلفت، بی احساس و عاطفه، حیوانی، شهوانی، سنگدل، احمق، دد

brute

brute force

brute forve technique

brutem fulmen

bruxellian

bryo peat

bryophyta earth or bryophyta or bryophyta

bryozoa

<hr> مخفف:، ترازنامه، صورت فروش، فاکتور، لیسانس علوم (.b.s هم می نویسند)، مخفف: ترازنامه مخفف: صورت فروش، مزخرف

مخفف:، ترازنامه، صورت فروش، فاکتور، لیسانس علوم (.b.s هم می نویسند)، مخفف: ترازنامه مخفف: صورت فروش، مزخرف

<hr> کامپیوتر : basic sequential access methodروش دستیابى ترتیبى اساسى

کامپیوتر : basic sequential access methodروش دستیابى ترتیبى اساسى

bsam

<hr> کامپیوتر : binary synchronous communicationارتباطات هماهنگ دودویى

کامپیوتر : binary synchronous communicationارتباطات هماهنگ دودویى

bsrrels per annum brl a

bsrren sand dry sand

bt cut crystal

<hr> کامپیوتر : basic telecommunications access methodروش دستیابى ارتباطات راه دور اساسى

کامپیوتر : basic telecommunications access methodروش دستیابى ارتباطات راه دور اساسى

btam

btran

<hr> مخفف: معیار انگلیسی سنجش حرارت (btu و btu هم می نویسند)

مخفف: معیار انگلیسی سنجش حرارت (btu و btu هم می نویسند)

btw or btw or btw or by the way

<hr> معنی : ابسوار، اندیشه پوچ، حباب، جوشاندن، گفتن، جوشیدن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، بیان کردن، فوران کردن <hr> معانی دیگر : حباب (هوا)، حبابک، آب سوار، حباب درست کردن، حباب شدن، (آبگونه) جوش آمدن (و صدا کردن)، (مشروبات گازدار) کف کردن و حبابک زدن، خیال واهی، امید زود گذر، نقشه ی پوچ، (امریکا - خودمانی) با زدن به پشت و غیره بچه را در آروغ زدن یاری دادن، هر چیزی که مانند حباب باشد: حبابه، گنبدک، محفظه ی شیشه ای یا پلاستیکی

معنی : ابسوار، اندیشه پوچ، حباب، جوشاندن، گفتن، جوشیدن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، بیان کردن، فوران کردن معانی دیگر : حباب (هوا)، حبابک، آب سوار، حباب درست کردن، حباب شدن، (آبگونه) جوش آمدن (و صدا کردن)، (مشروبات گازدار) کف کردن و حبابک زدن، خیال واهی، امید زود گذر، نقشه ی پوچ، (امریکا - خودما

bubble

bubble blow

bubble cap

bubble cap plate column

<hr> (فیزیک) گنبدک حبابی (محفظه ای که پر است از آبگونه ی بسیار گرم و در آن از حرکت و تصادم ذرات اتمی عکس برداری می کنند)

(فیزیک) گنبدک حبابی (محفظه ای که پر است از آبگونه ی بسیار گرم و در آن از حرکت و تصادم ذرات اتمی عکس برداری می کنند)

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی