دیکشنری تخصصی

centrosymmetric

centrotylote

centuplicate

<hr> معنی : سده، قرن <hr> معانی دیگر : صد سال، (روم باستان) دسته ی صد نفری سرباز، (روم باستان) یکی از حوزه های انتخاباتی روم

معنی : سده، قرن معانی دیگر : صد سال، (روم باستان) دسته ی صد نفری سرباز، (روم باستان) یکی از حوزه های انتخاباتی روم

century

century stand

cenuglomerate

cephal hematoma

<hr> معنی : دماغی، راسی، وابسته به سر، وابسته به مغز کله <hr> معانی دیگر : درون سر(ی)، در سوی سر، نزدیک سر، وابسته به سر یا جمجمه یا کاسه ی سر، سری، راسی <hr> cephalic_ پسوند: (نشان دهنده ی) تعداد یا نوع سر(ها) [macrocephalic]

معنی : دماغی، راسی، وابسته به سر، وابسته به مغز کله معانی دیگر : درون سر(ی)، در سوی سر، نزدیک سر، وابسته به سر یا جمجمه یا کاسه ی سر، سری، راسی cephalic_ پسوند: (نشان دهنده ی) تعداد یا نوع سر(ها) [macrocephalic]

cephalic

cephalis

cephalon

<hr> (جانور شناسی) پا بر سر (از رده ی پا بر سران یا سرپائیان: cephalopoda)، سرپائی، سرپایان، سرپاوران

(جانور شناسی) پا بر سر (از رده ی پا بر سران یا سرپائیان: cephalopoda)، سرپائی، سرپایان، سرپاوران

cephalopod

<hr> معنی : سرپایان، سرپاوران

معنی : سرپایان، سرپاوران

cephalopoda

<hr> (اسطوره ی یونان) قیفاووس (یا سفیوس) شوهر کاسیوپیا

(اسطوره ی یونان) قیفاووس (یا سفیوس) شوهر کاسیوپیا

cepheus

cephlothorax

cepuchy

cera

<hr> معنی : سفالینی، وابسته به سفالسازی <hr> معانی دیگر : ساخته شده از گل پخته، سفالین، وابسته به سفالگری، ظرف سفالی، زکند، زکنج، خزف، هنر سفالگری، ظرف سفالین

معنی : سفالینی، وابسته به سفالسازی معانی دیگر : ساخته شده از گل پخته، سفالین، وابسته به سفالگری، ظرف سفالی، زکند، زکنج، خزف، هنر سفالگری، ظرف سفالین

ceramic

ceramic bond

ceramic capacitor

ceramic cartridge

ceramic composite

ceramic dual line package

ceramic earth

ceramic ladder filter

ceramic leaded chip carrier

ceramic magnet

ceramic matrix composites

ceramic microphone

ceramic package

ceramic tube

ceramics industry

<hr> سفالگر، سفالساز (ceramicist هم می گویند)، متخصص سفالگری، سازنده ظروف سفالین

سفالگر، سفالساز (ceramicist هم می گویند)، متخصص سفالگری، سازنده ظروف سفالین

ceramist

ceratite

<hr> (از نظر شکل یا سختی) شاخ مانند، شاخین، شاخسان

(از نظر شکل یا سختی) شاخ مانند، شاخین، شاخسان

ceratoid

ceratolith

ceratopsians or ceratopsian or ceratopsian

ceratosaurus

cerbellum

cerchiaraite

cerci

cercopod

cercus or cerci or cerci or cercopod

cerdip

<hr> معنی : مخچه، مخ کوچک، پس مخ <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) مخچه، مغزیچه، pl تش، م&nbsp; کوچک، پس م

معنی : مخچه، مخ کوچک، پس مخ معانی دیگر : (کالبد شناسی) مخچه، مغزیچه، pl تش، م کوچک، پس م

cerebellum

cerebral cortex

<hr> نیمکره ی مغزی، نیمسپهر مغزی، هر یک از دو نیمکرهی مخ

نیمکره ی مغزی، نیمسپهر مغزی، هر یک از دو نیمکرهی مخ

cerebral hemisphere

<hr> معنی : مغز کله، مغز پیشین <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) وابسته به مغز سر و رگ ها، مغزی - رگی، (کالبد شناسی) ابر مخ (بخش فرازین مغز سر انسان و مهره داران که متشمل است بر دو نیمکره) فرامخ، مخ، pl تش

معنی : مغز کله، مغز پیشین معانی دیگر : (کالبد شناسی) وابسته به مغز سر و رگ ها، مغزی - رگی، (کالبد شناسی) ابر مخ (بخش فرازین مغز سر انسان و مهره داران که متشمل است بر دو نیمکره) فرامخ، مخ، pl تش

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی