دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : کارتون <hr> معانی دیگر : تصویرهای مضحک، مضحک قلمی (چاپی)، فیلم های نقاشی شده

معنی : کارتون معانی دیگر : تصویرهای مضحک، مضحک قلمی (چاپی)، فیلم های نقاشی شده

comic strip

comit

<hr> معنی : تعارف <hr> معانی دیگر : نیک رفتاری، حسن رفتار، نزاکت، ادب، رجوع شود به: comity of nations، (بین فرقه های مختلف مسیحی - فعالیت های وابسته به ترویج مسیحیت) خودداری از رقابت و دوباره کاری

معنی : تعارف معانی دیگر : نیک رفتاری، حسن رفتار، نزاکت، ادب، رجوع شود به: comity of nations، (بین فرقه های مختلف مسیحی - فعالیت های وابسته به ترویج مسیحیت) خودداری از رقابت و دوباره کاری

comity

<hr> نیک رفتاری ملت ها (احترام متقابل کشورها نسبت به قوانین و سنت های کشورهای دیگر)

نیک رفتاری ملت ها (احترام متقابل کشورها نسبت به قوانین و سنت های کشورهای دیگر)

comity of nations

comlicate

comlognet

<hr> معنی : ویرگول، نام این نشان، واوک <hr> معانی دیگر : (نشان های نقطه گذاری) ویرگول، کاما

معنی : ویرگول، نام این نشان، واوک معانی دیگر : (نشان های نقطه گذاری) ویرگول، کاما

comma

comma cloud

comma delimited file

<hr> معنی : فرمان، فرماندهی، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، فرمودن، امر کردن <hr> معانی دیگر : دستور، حکم، امر، امریه، دستور دادن، تحت فرمان (یا نفوذ و غیره) داشتن، استیلا، در اختیار داشتن (به ویژه در مورد دانش)، احاطه، تسلط، تبحر، چیرگی، برخوردار بودن، (از نظر منظره یا ارتفاع) مسلط بودن بر، فرماندهی کردن، کنترل کردن، فرمان راندن، (ارتش) یگان، واحد نظامی، قرار گاه، بنا به دستور، سفارشی، فرمایشی، (مهجور) مدعی اختیار و قدرت شدن، رجوع شود به: air command، (کامپیوتر) سیگنال یا فرمانی که موجب اجرای عمل مشخصی شود، دستور (کامپیوتری)

معنی : فرمان، فرماندهی، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، فرمودن، امر کردن معانی دیگر : دستور، حکم، امر، امریه، دستور دادن، تحت فرمان (یا نفوذ و غیره) داشتن، استیلا، در اختیار داشتن (به ویژه در مورد دانش)، احاطه، تسلط، تبحر، چیرگی، برخوردار بودن، (از نظر منظره یا ارتفاع) مسلط بودن بر، فرماندهی 

command

command and field control room

command buffer

command button

<hr> کامپیوتر : فایلcommand.com

command com

command dirven

command dirven system

command driven soffware

command guidance

command hullucination

command key

command language

command line

command line interface

command mode

<hr> (در سفرهای فضایی به ویژه به ماه) فرمان کابین (اتاقکی که سرنشینان فضاپیما و ابزار ارتباطی در آن قرار دارد)، کابین فرماندهی

(در سفرهای فضایی به ویژه به ماه) فرمان کابین (اتاقکی که سرنشینان فضاپیما و ابزار ارتباطی در آن قرار دارد)، کابین فرماندهی

command module

command processing

command processor

command prompt window

command resolution

command set

command shell

command style management

commander theory

commanditaire

commanditer

commeicial form

<hr> معنی : شروع کردن، اغاز کردن <hr> معانی دیگر : آغاز کردن یا شدن، آغازیدن، شروع کردن یا شدن، سر کردن

معنی : شروع کردن، اغاز کردن معانی دیگر : آغاز کردن یا شدن، آغازیدن، شروع کردن یا شدن، سر کردن

commence

commence an action

<hr> معنی : اغاز، جشن فارغ التحصیلی <hr> معانی دیگر : آغاز، شروع، بدو، جشن پایان تحصیلی، جشن فاره التحصیلی

معنی : اغاز، جشن فارغ التحصیلی معانی دیگر : آغاز، شروع، بدو، جشن پایان تحصیلی، جشن فاره التحصیلی

commencement

commend button

commend interpreter

commend state

<hr> معنی : هم غذا <hr> معانی دیگر : هم سفره، هم خوراک، مصاحب میز خوراک، (زیست شناسی) هم پرورد (رجوع شود به: commensalism)

معنی : هم غذا معانی دیگر : هم سفره، هم خوراک، مصاحب میز خوراک، (زیست شناسی) هم پرورد (رجوع شود به: commensalism)

commensal

<hr> (زیست شناسی) هم سفرگی، هم پروردی

(زیست شناسی) هم سفرگی، هم پروردی

commensalism

<hr> معنی : تناسب پذیر <hr> معانی دیگر : (ریاضی) اندازه پذیر، سنجش پذیر، متوافق، متناسب

معنی : تناسب پذیر معانی دیگر : (ریاضی) اندازه پذیر، سنجش پذیر، متوافق، متناسب

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی