دیکشنری تخصصی

definition of concept

definition of distribution function

definition of event

definition of lens axis

definition of notion

definition of operations of events

definition vector

definitions

<hr> معنی : قطعی، صریح، قاطع، نهایی، معین کننده <hr> معانی دیگر : برا، سرنوشت ساز، معتبر و کامل (به ویژه در مورد کتاب)، (آنچه با دقت معنی یا مشخص یا مجزا می کند) متمایز کننده

معنی : قطعی، صریح، قاطع، نهایی، معین کننده معانی دیگر : برا، سرنوشت ساز، معتبر و کامل (به ویژه در مورد کتاب)، (آنچه با دقت معنی یا مشخص یا مجزا می کند) متمایز کننده

definitive

definitive contract

<hr> (انگل شناسی) میزبان همیشگی

(انگل شناسی) میزبان همیشگی

definitive host

definitive sentence judgement

deflaction

<hr> سوزش، احتراق، اشتعال

deflagration

deflashing

deflated distribution

deflated newton method

deflated polynomial

<hr> معنی : فروکش، تقلیل قیمتها <hr> معانی دیگر : کاهش مقدار پول در گردش، تورم کاهی، رکود، ضدتورم، تورم زدایی (مقایسه شود با: inflation)، (زمین شناسی - فرسایش زمین توسط باد) باد فرسایی، بی باد سازی

معنی : فروکش، تقلیل قیمتها معانی دیگر : کاهش مقدار پول در گردش، تورم کاهی، رکود، ضدتورم، تورم زدایی (مقایسه شود با: inflation)، (زمین شناسی - فرسایش زمین توسط باد) باد فرسایی، بی باد سازی

deflation

deflation hollow

deflation method for an eigenvalue problem

deflation ripple

<hr> معنی : منحرف کردن، کج کردن، شکستن، منکسر کردن <hr> معانی دیگر : (موجب تغییر جهت چیز در حال پرواز یا حرکت شدن) منحرف کردن یا شدن، ورتابه کردن یا شدن، کژراه کردن یا شدن

معنی : منحرف کردن، کج کردن، شکستن، منکسر کردن معانی دیگر : (موجب تغییر جهت چیز در حال پرواز یا حرکت شدن) منحرف کردن یا شدن، ورتابه کردن یا شدن، کژراه کردن یا شدن

deflect

deflect v a well

deflected well

deflecting cone

deflecting tools

<hr> معنی : انحراف، شکست، انحناء، پیچش، انکسار، خم سازی <hr> معانی دیگر : بیراهی، ورتابی، کژراهی، واخمش، خمش

معنی : انحراف، شکست، انحناء، پیچش، انکسار، خم سازی معانی دیگر : بیراهی، ورتابی، کژراهی، واخمش، خمش

deflection

deflection angle

deflection coil

deflection coils

deflection curve

deflection electrode

deflection factor

deflection gauge

deflection method

deflection of the vertical

deflection plane

deflection sensitivity

deflection voltage

deflection yoke puliback

deflection yoke yoke

deflection zone

deflectiong

deflective

deflectometer

deflector

<hr> (ساقه یا شاخه ی گیاه یا برگ و یا گیسو و مو) روبه پایین، سرازیر

(ساقه یا شاخه ی گیاه یا برگ و یا گیسو و مو) روبه پایین، سرازیر

واژه های حرف "d" - دیکشنری تخصصی