دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : کانون، فاصله کانونی، مرکز توجه، کانون عدسی، نقطه تقاطع، قطب، مرکز، متمرکز کردن، میزان کردن، متمرکز کردن توجه، بکانون اوردن <hr> معانی دیگر : تنظیم فاصله ی کانونی، (دوربین عکاسی) دکمه ی تنظیم کانون، مرکز فعالیت (یا توجه و غیره)، کانونی کردن یا شدن، (عدسی) تنظیم کردن، (توجه و غیره) متمرکز کردن، رجوع شود به: focal length، (پزشکی - عفونت یا سرطان یا غده و غیره) مرکز بیماری، پیله، میان گاه پلشتی، میان گاه سرطان، مرکز زلزله، کانون زلزله، (هندسه) هریک از دو کانون بیضی، کانون هذلولی، کانون سهمی، مترکز کردن

معنی : کانون، فاصله کانونی، مرکز توجه، کانون عدسی، نقطه تقاطع، قطب، مرکز، متمرکز کردن، میزان کردن، متمرکز کردن توجه، بکانون اوردن معانی دیگر : تنظیم فاصله ی کانونی، (دوربین عکاسی) دکمه ی تنظیم کانون، مرکز فعالیت (یا توجه و غیره)، کانونی کردن یا شدن، (عدسی) تنظیم کردن، (توجه و غیره) متمرکز کردن، رجوع

focus

focus assistant

focus back

focus chart

focus control

focus defocus mode

focus for a gauss mapping

focus forward

<hr> نقطه تقاطع، کانون، کانون عدسی، فاصله کانونی، قطب، مرکز، مترکز کردن، بکانون آوردن، میزان کردن کانون، مرکز توجه، متمرکز کردن توجه

نقطه تقاطع، کانون، کانون عدسی، فاصله کانونی، قطب، مرکز، مترکز کردن، بکانون آوردن، میزان کردن کانون، مرکز توجه، متمرکز کردن توجه

focused

focused current log

<hr> علوم مهندسى : کانونى کامپیوتر : واضح کردن تصویر تار شده روى صفحه نمایش الکترونیک : تمرکز

علوم مهندسى : کانونى کامپیوتر : واضح کردن تصویر تار شده روى صفحه نمایش الکترونیک : تمرکز

focusing

focusing anode

focusing coil

focusing divice

focusing electrode

focusing grid

focusing lens

focusing magnet

focusing pull

focusing puller

focusing ring

focusing system

fodichnia or fugichnia or fugichnia

<hr> (به ویژه در کوه های آلپ) باد گرم و خشک، باد خشک وگرم دامنه کوه

(به ویژه در کوه های آلپ) باد گرم و خشک، باد خشک وگرم دامنه کوه

foehn

foehn or fohn or fohn

<hr> معنی : تیرگی، مه، مه سفید، ابهام، تیره کردن، مه گرفتن، مه الود بودن <hr> معانی دیگر : هر چیز مه مانند، غبار، دود، ابر، میغ، ماغ، تزم، سرگشتگی، گیجی، گیج کردن، متحیر کردن، سردرگم کردن، سر درنیاوردن، مه گرفته شدن، از مه پوشیده شدن یا کردن، مه آلود کردن یا شدن، بخار گرفتن، تار شدن یا کردن، مبهم کردن یا شدن، تیره کردن یا شدن، بخار حشره کش، بخار ضد آفت، (در عکس و فیلم) لکه ی خاکستری، تاری، خاکستری کردن (بخش هایی از عکس)، نور دیدگی، چمن تازه (پس از زده شدن یا پس از چراندن دام در آن)، چمن زده شده، علف چیده، چمن بلند، علف نبریده، علف نچیده

معنی : تیرگی، مه، مه سفید، ابهام، تیره کردن، مه گرفتن، مه الود بودن معانی دیگر : هر چیز مه مانند، غبار، دود، ابر، میغ، ماغ، تزم، سرگشتگی، گیجی، گیج کردن، متحیر کردن، سردرگم کردن، سر درنیاوردن، مه گرفته شدن، از مه پوشیده شدن یا کردن، مه آلود کردن یا شدن، بخار گرفتن، تار شدن یا کردن، مبهم کردن یا شدن،

<hr> توده ی مه (به ویژه اگر از راه دور در دریا دیده شود)، مه انباشت، توده مه که ازدور دردریا نمودارباشد، سراب دریایی

توده ی مه (به ویژه اگر از راه دور در دریا دیده شود)، مه انباشت، توده مه که ازدور دردریا نمودارباشد، سراب دریایی

fog bank

fog curing

fog density

fog deposit

fog desert

fog dispersion

fog drop

fog filter

fog forest

fog horizon

fog level

fog light

fog maker machine

fog marking

fog spray

<hr> مه کمان (کمان سپیدی که گاهی در مه دیده می شود)، رنگین کمان حاصل از مه

مه کمان (کمان سپیدی که گاهی در مه دیده می شود)، رنگین کمان حاصل از مه

fogbow

foggara or qanat or qanat

<hr> علوم نظامى : مات کردن سطوح شیشه اى یا عدسیها

واژه های حرف "f" - دیکشنری تخصصی