دیکشنری تخصصی

fourier transform

fourmarierite

fournier index

<hr> معنی : ربع، چهارم، چهارمین، چهار یک، چهارمین، چهارم <hr> معانی دیگر : یک چهارم، یک ربع، (اتومبیل) دنده ی چهارم، (موسیقی) فاصله ی موسیقی شامل چهار درجه ی بدون نیم پرده

معنی : ربع، چهارم، چهارمین، چهار یک، چهارمین، چهارم معانی دیگر : یک چهارم، یک ربع، (اتومبیل) دنده ی چهارم، (موسیقی) فاصله ی موسیقی شامل چهار درجه ی بدون نیم پرده

fourth

fourth degree

fourth degree polynomial

fourth generation computer

fourth official

fourth proportional

fourth quadrant

<hr> معنی : حفره، گودال، فرو رفتگی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی)، گوداله، چالک، بمعانی fossa مراجعه شود

معنی : حفره، گودال، فرو رفتگی معانی دیگر : (زیست شناسی)، گوداله، چالک، بمعانی fossa مراجعه شود

fovea

foveolate

fowler nordheim tunnelling

fowlerite

<hr> معنی : روباه، روبه، سحلب، روباه بازی کردن، گیج کردن، تزویر کردن <hr> معانی دیگر : آدم روباه صفت، محیل، حیله گر، فریبکار، دغلکار، نیرنگ باز، (صفحه ی کتاب و غیره) دارای لکه های زرد و قهوه ای کردن یا شدن (مثلا در اثر کهنگی)، زرد و رنگ رفته شدن، حیله گری کردن، روبه صفتی کردن، فریب دادن، نیرنگ زدن، عاجز کردن، مات و مبهوت کردن، (جانورشناسی) روباه (جنس های vulpes و urocyon)، خز روباه، پوست روباه، (امریکا ـ خودمانی) زن دلربا، شهوت انگیز، هوس انگیز، (به ویژه آبجو) از راه تخمیر ترش مزه کردن، ترشیدن، ترشاندن، (رویه ی کفش، چکمه و غیره را) تعمیر کردن، پینه دوزی کردن، (مهجور) مست کردن، قبیله ی سرخپوستان فاکس که در ایالت ایوا زندگی می کنند، سرخپوست فاکس، چارلز جیمز فاکس (دولتمرد و سخنور انگلیسی)

معنی : روباه، روبه، سحلب، روباه بازی کردن، گیج کردن، تزویر کردن معانی دیگر : آدم روباه صفت، محیل، حیله گر، فریبکار، دغلکار، نیرنگ باز، (صفحه ی کتاب و غیره) دارای لکه های زرد و قهوه ای کردن یا شدن (مثلا در اثر کهنگی)، زرد و رنگ رفته شدن، حیله گری کردن، روبه صفتی کردن، فریب دادن، نیرنگ زدن، عاجز کردن،

fox base

fox message

fox wedge

<hr> (اسکاتلند)، مهمانی به افتخار کسی که عازم سفر است، سوری که بخاطر مسافرت میدهند

(اسکاتلند)، مهمانی به افتخار کسی که عازم سفر است، سوری که بخاطر مسافرت میدهند

foyaite

fpga

<hr> field programming logic array، ارایه منطقى برنامه پذیر در محل کامپیوتر : ارایه منطقى قابل برنامه ریزى میدان

field programming logic array، ارایه منطقى برنامه پذیر در محل کامپیوتر : ارایه منطقى قابل برنامه ریزى میدان

fpla

fqfp

<hr> مخفف:، پاره، تکه، فرانک، مکرر، برادر، پدر، (شیمی) نشان فرانسیم، فرانسه، مخفف: پاره

مخفف:، پاره، تکه، فرانک، مکرر، برادر، پدر، (شیمی) نشان فرانسیم، فرانسه، مخفف: پاره

fr or francium or francium

<hr> (هندسه - خط یا سطح بسیار ناصاف و پرپیچ) پرشکن

(هندسه - خط یا سطح بسیار ناصاف و پرپیچ) پرشکن

fractal

fractal analysis or fractal or fractal

fractal dimensions and estimation

<hr> کامپیوتر : فراکتال ها

fractals

fractile

<hr> معنی : شکستگی، کسر، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن، ذره، شکاف، شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن <hr> معانی دیگر : (تکه یا بخشی که از چیزی کنده یا جدا شده باشد) پاره، بخش، خرده، (در عشای ربانی) ریزه کردن نان (و دادن هر قطعه به یکی از حضار)، (شیمی - ذره یا ریزه ای که در اثر تبلور یا تقطیر و غیره به وجود می آید) شکنه، شکنش، (ریاضی) برخه، عدد کسری، کسر کسور

معنی : شکستگی، کسر، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن، ذره، شکاف، شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن معانی دیگر : (تکه یا بخشی که از چیزی کنده یا جدا شده باشد) پاره، بخش، خرده، (در عشای ربانی) ریزه کردن نان (و دادن هر قطعه به یکی از حضار)، (شیمی - ذره یا ریزه ای که در اثر تبلور یا تقط

fraction

fraction crystallization

fraction defective

fraction defectives

fraction in lowest terms

fraction line

fraction nonconformance

fraction number

<hr> معنی : کسری، کوچک <hr> معانی دیگر : کم اهمیت، بسیار کوچک، ناچیز، بی ارزش، (شیمی - وابسته به روش های گوناگون جداسازی مواد یک آمیزه از راه بهره گیری از درجه ی حل پذیری یا غلیان و غیره ی آنها) شکنشی، شکنه ای، (ریاضی) برخه ای، (وابسته به قطعات کوچک جدا شده از هر چیز) تکه تکه، ریزه ریزه، ریزه ای، پاره سان، پاره گونه، شکنشی

معنی : کسری، کوچک معانی دیگر : کم اهمیت، بسیار کوچک، ناچیز، بی ارزش، (شیمی - وابسته به روش های گوناگون جداسازی مواد یک آمیزه از راه بهره گیری از درجه ی حل پذیری یا غلیان و غیره ی آنها) شکنشی، شکنه ای، (ریاضی) برخه ای، (وابسته به قطعات کوچک جدا شده از هر چیز) تکه تکه، ریزه ریزه، ریزه ای، پاره سان، پا

واژه های حرف "f" - دیکشنری تخصصی