دیکشنری تخصصی

<hr> خاصیت چیزی که ورقه ورقه است، خاصیت فلسی

خاصیت چیزی که ورقه ورقه است، خاصیت فلسی

flakiness

flakiness index

flakiness of aggregate

<hr> معنی : پوسته پوسته، ورقه ورقه، برفکی، ورقه شونده، فلسی <hr> معانی دیگر : لایه لایه، پوستک دار، دانه دانه (مثل دانه های برف یا شوره ی سر)، فلس فلس، دانه دانه شونده، پوسته پوسته شونده

معنی : پوسته پوسته، ورقه ورقه، برفکی، ورقه شونده، فلسی معانی دیگر : لایه لایه، پوستک دار، دانه دانه (مثل دانه های برف یا شوره ی سر)، فلس فلس، دانه دانه شونده، پوسته پوسته شونده

flaky

flaky aggregate

flamable fabric

<hr> معنی : تب و تاب، تابش، الو، شعله، شورعشق، شعله زدن، زبانه کشیدن <hr> معانی دیگر : زبانه(ی آتش)، آفرازه، وخشه، تابا، ورزم، لخچه، گر، شعله مانند، وخشه سان، الو سان، درخشان، احساس قوی، عشق، فزون خواست، شرار، معشوقه (معشوق)، دلدار، جانان، نگار، ریکا، شعله کشیدن، شعله ور شدن، الو گرفتن، گر گرفتن، سرخ شدن، هیجان زده شدن، هیجان از خود بروز دادن، (خوراک پزی) خوراک را به الکل آغشتن و شعله ور کردن (برای گرم سازی و قشنگی)، با شعله سوزاندن، تحت حرارت شعله قرار دادن، شخیدن، زبانه اتش، مشتعل شدن

معنی : تب و تاب، تابش، الو، شعله، شورعشق، شعله زدن، زبانه کشیدن معانی دیگر : زبانه(ی آتش)، آفرازه، وخشه، تابا، ورزم، لخچه، گر، شعله مانند، وخشه سان، الو سان، درخشان، احساس قوی، عشق، فزون خواست، شرار، معشوقه (معشوق)، دلدار، جانان، نگار، ریکا، شعله کشیدن، شعله ور شدن، الو گرفتن، گر گرفتن، سرخ شدن، هیج

flame

flame and ionization detector

<hr> علوم مهندسى : جوش برى

flame cutting

flame emission spectrometry

flame ionization detector

flame jet drilling

flame leaching

flame or opal

flame peeling

flame photemetry

flame photometer

flame photometry

flame proof fabric

flame propagation

flame quenching additive

flame resistance agent

flame resistant

flame retardant

flame retardants

flame retardent

flame spectrometry

flame spectrum

flame spraying

flame structure or flame structures or flame structures

flame test

flame war

<hr> معنی : ضد اتش، ضد شعله، عایق شعله <hr> معانی دیگر : نسوز، ضد آتش، پاد آتش، سوز

معنی : ضد اتش، ضد شعله، عایق شعله معانی دیگر : نسوز، ضد آتش، پاد آتش، سوز

flameproof

flamer

<hr> معنی : قابلیت اشتعال <hr> معانی دیگر : قابلیت اشتعال

معنی : قابلیت اشتعال معانی دیگر : قابلیت اشتعال

flammability

<hr> معنی : قابل اشتعال، قابل سوختن، اتشگیر <hr> معانی دیگر : آتشگیر، پدپود، اشتعال پذیر (inflammable هم می گویند)

معنی : قابل اشتعال، قابل سوختن، اتشگیر معانی دیگر : آتشگیر، پدپود، اشتعال پذیر (inflammable هم می گویند)

flammable

flammable liquid

flamme

flander flax

flandrian

<hr> معنی : برجستگی، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه، پخش کردن، لبه دار کردن <hr> معانی دیگر : (تیرآهن) بال، (چرخ واگن راه آهن) لبه، فلانژ، پیوند لوله، کلاهک، سر لوله، لبه بیرون امده چر

معنی : برجستگی، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه، پخش کردن، لبه دار کردن معانی دیگر : (تیرآهن) بال، (چرخ واگن راه آهن) لبه، فلانژ، پیوند لوله، کلاهک، سر لوله، لبه بیرون امده چر

واژه های حرف "f" - دیکشنری تخصصی