دیکشنری تخصصی

fusion principle

fusion zone

fusite

fusoclarain or fusoclarite or fusoclarite

fusoclarite or fusoclarain or fusoclarain

fusodurain or durofusain or durofusain

fusotelain

fusovitrite or fusovitrain or fusovitrain

fusshang or foot slope or foot slope or fusshang

<hr> معنی : لفاظی، سخن گزاف، فاستونی نخی، بی ارزش <hr> معانی دیگر : (در اصل - پارچه ی زبر کتانی) متقال، (امروزه) مخمل، مخمل کبریتی، پارچه ی پرزدار، مخملی، متقال مانند

معنی : لفاظی، سخن گزاف، فاستونی نخی، بی ارزش معانی دیگر : (در اصل - پارچه ی زبر کتانی) متقال، (امروزه) مخمل، مخمل کبریتی، پارچه ی پرزدار، مخملی، متقال مانند

fustian

fustian fabric

fustian knife

<hr> (گیاه شناسی) فاستیک (chlorophora tinctoria از خانواده ی mulberry - بومی نواحی حاره ی امریکا)، یکجورچوب زردکه رنگ پسته ای ازان میگیرند، رنگ پسته ای

(گیاه شناسی) فاستیک (chlorophora tinctoria از خانواده ی mulberry - بومی نواحی حاره ی امریکا)، یکجورچوب زردکه رنگ پسته ای ازان میگیرند، رنگ پسته ای

fustic

fusulin

fusulinacean

fusuline or fusulinid or fusulinid

fusulinid

fusulinid limestone or limestone or limestone

futari

<hr> معنی : اینده، بعد اینده، اتیه، بعدی، مربوط باینده <hr> معانی دیگر : آینده، آتیه، (دستور زبان) زمان آینده، مستقبل، اخرت

معنی : اینده، بعد اینده، اتیه، بعدی، مربوط باینده معانی دیگر : آینده، آتیه، (دستور زبان) زمان آینده، مستقبل، اخرت

future

future benefits

future consumption

future costs

future damages

future disputes clause

future experiment

future ore

future period

future sample

future service potential

future trading

future value

future worth

<hr> قراردادهاى اینده، معاملات سلف بازرگانى : قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده

قراردادهاى اینده، معاملات سلف بازرگانى : قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده

futures

futures contract

<hr> معنی : کرک، ریش تازه جوان، گیج کردن، ریش ریش شدن، کرکی شدن، کرکی کردن، پرزدارکردن <hr> معانی دیگر : پرز، (در دستگاه های صوتی و رادیو و غیره) تداخل صداها، دژآوا (fuzz tone هم می گویند)، دژآوا کردن یا شدن، کرک دار کردن، کرک پوش کردن، پرزپوش کردن یا شدن، پرزدار کردن یا شدن، مست کردن

معنی : کرک، ریش تازه جوان، گیج کردن، ریش ریش شدن، کرکی شدن، کرکی کردن، پرزدارکردن معانی دیگر : پرز، (در دستگاه های صوتی و رادیو و غیره) تداخل صداها، دژآوا (fuzz tone هم می گویند)، دژآوا کردن یا شدن، کرک دار کردن، کرک پوش کردن، پرزپوش کردن یا شدن، پرزدار کردن یا شدن، مست کردن

fuzz

fuzzification

fuzziness

fuzzing

<hr> معنی : تیره، کرکی، ریش ریش، خواب دار <hr> معانی دیگر : مبهم، ناروشن، ناآشکار، گرفته، تار، گنگ، (کامپیوتر) نامعلوم، (مانند یا پوشیده از کرک یا پرز) پرزدار، پرزمانند، پرزناک، کرک سان، کرک دار، وز کرده، پرزدار

معنی : تیره، کرکی، ریش ریش، خواب دار معانی دیگر : مبهم، ناروشن، ناآشکار، گرفته، تار، گنگ، (کامپیوتر) نامعلوم، (مانند یا پوشیده از کرک یا پرز) پرزدار، پرزمانند، پرزناک، کرک سان، کرک دار، وز کرده، پرزدار

واژه های حرف "f" - دیکشنری تخصصی