دیکشنری تخصصی

global variance

<hr> جهان (که در اثر رسانه های همگانی و وسائل مسافرت سریع مثل دهکده ی کوچکی شده است)، دهکده ی جهانی

جهان (که در اثر رسانه های همگانی و وسائل مسافرت سریع مثل دهکده ی کوچکی شده است)، دهکده ی جهانی

global village

globale tectonic

<hr> معنی : گوی، حباب، قطره، کره، کره خاک، زمین، گرد کردن، کروی کردن <hr> معانی دیگر : به صورت توپ درآوردن، گوی مانند شدن یا کردن، گندله کردن یا شدن، کروی شدن یا کردن، هر چیز کروی شکل (مثل قدح شیشه ای یا حباب لامپ و غیره)، کره ی بلورین، توپچه، توپی، هر چیز گرد، نقشه ی زمین (به شکل کره)، کره ی جغرافیایی، مدل کروی ماه و سایر اجرام سماوی

معنی : گوی، حباب، قطره، کره، کره خاک، زمین، گرد کردن، کروی کردن معانی دیگر : به صورت توپ درآوردن، گوی مانند شدن یا کردن، گندله کردن یا شدن، کروی شدن یا کردن، هر چیز کروی شکل (مثل قدح شیشه ای یا حباب لامپ و غیره)، کره ی بلورین، توپچه، توپی، هر چیز گرد، نقشه ی زمین (به شکل کره)، کره ی جغرافیایی، مدل ک

globe

globe needle valve

globe valve

<hr> کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا

کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا

globoid

<hr> معنی : گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار <hr> معانی دیگر : گویچه ای، توپ مانند

معنی : گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار معانی دیگر : گویچه ای، توپ مانند

globular

globular micelle

globular protein

globular transfer

<hr> معنی : گلبول، جسم کوچک کروی، گویچه خون <hr> معانی دیگر : گویچه، توپچه، کره ی کوچک، قطره، هر چیز گرد و کوچک

معنی : گلبول، جسم کوچک کروی، گویچه خون معانی دیگر : گویچه، توپچه، کره ی کوچک، قطره، هر چیز گرد و کوچک

globule

<hr> (بیوشیمی) گلوبولین (دسته ای از پروتئین هایی که در بافت های گیاهی و حیوانی یافت می شوند و فقط در محلول های نمکی قابل حل هستند)

(بیوشیمی) گلوبولین (دسته ای از پروتئین هایی که در بافت های گیاهی و حیوانی یافت می شوند و فقط در محلول های نمکی قابل حل هستند)

globulin

<hr> (پزشکی) گلومرول، کلافه ی مویرگی، کلافه ی عصبی، کلافه های مویرگی کلیه ها (که هادی پیشاب هستند)، گویینه

(پزشکی) گلومرول، کلافه ی مویرگی، کلافه ی عصبی، کلافه های مویرگی کلیه ها (که هادی پیشاب هستند)، گویینه

glomerulus

glonass

glonass satellite

glory hole spillway

glory morining spillway

glory morning spillway

glory or hole spillway

glory or holing

glory spillway

glospan

<hr> معنی : شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن <hr> معانی دیگر : مخفف: glossary، (عیب را با آب و رنگ) پوشاندن، فریبا کردن، صیقل، تلالو، براق کردن، جلا دادن، صیقل زدن، ظاهر خوب (و گول زننده)، فریبایی، توضیح یا ترجمه ی متن (که بین سطور متن اصلی نگاشته می شود)، حواشی، حاشیه نویسی کردن، توضیح و تفسیر کردن، ویراستن، ویرایش کردن، n : نرمی، n : شرح، فهرست معانی

معنی : شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن معانی دیگر : مخفف: glossary، (عیب را با آب و رنگ) پوشاندن، فریبا کردن، صیقل، تلالو، براق کردن، جلا دادن، صیقل زدن، ظاهر خوب (و 

gloss

<hr> (جانور شناسی) زبان (مهره داران)، هر نوع اندام زبان مانند (مثلا در برخی پروانه ها)، زبانچه، هر یک از برجستگی های لب زیرین حشره، زبانه، ساختمان یا عضو زبانی شکل حشرات

(جانور شناسی) زبان (مهره داران)، هر نوع اندام زبان مانند (مثلا در برخی پروانه ها)، زبانچه، هر یک از برجستگی های لب زیرین حشره، زبانه، ساختمان یا عضو زبانی شکل حشرات

glossa

<hr> معنی : سفرنگ، واژه نامه، فهرست معانی، فهرست لغات، فرهنگ لغات دشوار، فرهنگ لغات فنی <hr> معانی دیگر : (فهرست واژه های مشکل یا خارجی یا فنی که معمولا به ترتیب الفبا در آخر کتاب می آید) فهرست توضیحات، واژگان ویژه

معنی : سفرنگ، واژه نامه، فهرست معانی، فهرست لغات، فرهنگ لغات دشوار، فرهنگ لغات فنی معانی دیگر : (فهرست واژه های مشکل یا خارجی یا فنی که معمولا به ترتیب الفبا در آخر کتاب می آید) فهرست توضیحات، واژگان ویژه

glossary

glossary of filmographic terms

glossing

glossopteris

<hr> معنی : براق، خوش نما، صاف، صیقلی، جلا دار <hr> معانی دیگر : بازتابگر، پرداخت شده، خوش ظاهر، خوش نما (ولی بد اصل)، فریبا، (عکاسی) عکس فوری، عکس براق

معنی : براق، خوش نما، صاف، صیقلی، جلا دار معانی دیگر : بازتابگر، پرداخت شده، خوش ظاهر، خوش نما (ولی بد اصل)، فریبا، (عکاسی) عکس فوری، عکس براق

glossy

glossy finish

glossy paint

gloud point

<hr> معنی : دستکش <hr> معانی دیگر : دستکش دار کردن، (ورزش) دستکش بکس (معمولا: boxing glove)، دستکش بیس بال، دستکش تولید کردن، (در بیس بال) توپ را با دستکش گرفتن

معنی : دستکش معانی دیگر : دستکش دار کردن، (ورزش) دستکش بکس (معمولا: boxing glove)، دستکش بیس بال، دستکش تولید کردن، (در بیس بال) توپ را با دستکش گرفتن

glove

<hr> محفظه ی عایقداری که دو لوله ی دستکش مانند دارد و متصدیان برای دستیابی به مواد خطرناک داخل محفظه دست خود را از طریق این دو لوله وارد محفظه می کنند، محفظه ی مواد خطرناک رادیواکتیو یا مسری، (انگلیسی) جعبه ی داشبورد

محفظه ی عایقداری که دو لوله ی دستکش مانند دارد و متصدیان برای دستیابی به مواد خطرناک داخل محفظه دست خود را از طریق این دو لوله وارد محفظه می کنند، محفظه ی مواد خطرناک رادیواکتیو یا مسری، (انگلیسی) جعبه ی داشبورد

glove box

glove fabric

glove net

gloves

<hr> معنی : گرمی، تابش، تاب، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن، تابیدن، بر افروختن <hr> معانی دیگر : در اثر گرما نور دادن (مثل سیمهای بخاری برقی یا لامپ الکتریکی)، (بدون شعله) نور دادن، (در مورد انسان ها) سرخ شدن، تابناک شدن، برافروخته شدن، نور (در اثر گرما)، فروز، درخشش، تابناکی، سرخی و طراوت پوست انسان، تب و تاب، سوز و گداز، نگاه سوزان، گرما دادن، برافروختگی، محبت

معنی : گرمی، تابش، تاب، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن، تابیدن، بر افروختن معانی دیگر : در اثر گرما نور دادن (مثل سیمهای بخاری برقی یا لامپ الکتریکی)، (بدون شعله) نور دادن، (در مورد انسان ها) سرخ شدن، تابناک شدن، برافروخته شدن، نور (در اثر گرما)، فروز، درخشش، تابناک

glow

glow cathode

glow discharge

glow discharge rectifier

glow discharge tube glow discharge cold cathode tube glow tube

<hr> رجوع شود به: discharge tube، چراغی که روشنایی سفیدوتابنده داردچون چراه برق

رجوع شود به: discharge tube، چراغی که روشنایی سفیدوتابنده داردچون چراه برق

واژه های حرف "g" - دیکشنری تخصصی