دیکشنری تخصصی

initial strength

initial stress

initial strike

initial suffix

initial tangent modulus

initial tension

initial time

initial topology

initial value

initial value problem

initial value theorem

initial velocity

initial vertex

initial vertice

initial void ratio

initial young modulus

<hr> ارزش دهى اغازى، قالب بندى کامپیوتر : فرمت

ارزش دهى اغازى، قالب بندى کامپیوتر : فرمت

initialization

initialization vector

<hr> ارزش اغازى دادن، مقدار دهى اولیه کامپیوتر : مقدار اولیه دادن

ارزش اغازى دادن، مقدار دهى اولیه کامپیوتر : مقدار اولیه دادن

initialize

<hr> در آغاز، درنخست، در ابتدا، اولا، اصلا

در آغاز، درنخست، در ابتدا، اولا، اصلا

initially

<hr> معنی : اغاز کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، بنیاد نهادن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن <hr> معانی دیگر : آغاز کردن، آغازیدن، پای پیش نهادن، شروع کردن، آغازگری کردن، (اصول آغازین چیزی را یاد دادن و یا در شروع کردن کاری یاری دادن) آشنا کردن (به اصول ابتدایی چیزی)، وارد کردن (به کاری)، راه انداختن، (طی مراسم ویژه به عضویت باشگاه و غیره پذیرفتن) هم جرگه کردن، پاگشایی کردن، هموند کردن، پذیرفته شده، هموند شده، هم جرگه شده، نوچه، طلبه، تازه کار، عضو تازه، آغازیده، آغازشده، شروع شده، شروع کرده

معنی : اغاز کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، بنیاد نهادن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن معانی دیگر : آغاز کردن، آغازیدن، پای پیش نهادن، شروع کردن، آغازگری کردن، (اصول آغازین چیزی را یاد دادن و یا در شروع کردن کاری یاری دادن) آشنا کردن (به اصول ابتدایی چیزی)، وارد کردن (به کاری)، راه انداختن، (ط

initiate

initiate proceedings suit action

<hr> آغازش، عمل آغاز کردن، شروع، راه اندازی، آشناسازی، پذیرش (به عضویت طی مراسم)، اشنا سازی وارد کردن کسی در جایی با ایین دستورویژه، شروع مبادرت

آغازش، عمل آغاز کردن، شروع، راه اندازی، آشناسازی، پذیرش (به عضویت طی مراسم)، اشنا سازی وارد کردن کسی در جایی با ایین دستورویژه، شروع مبادرت

initiation

initiation reaction

initiation sequence

initiation transfer technique

<hr> معنی : مبتکر <hr> معانی دیگر : پیشقدم، اغاز کننده، اشنا سازنده

معنی : مبتکر معانی دیگر : پیشقدم، اغاز کننده، اشنا سازنده

initiator

initiator explosive or explosive or explosive

initiator terminator

inividuall

<hr> معنی : زدن، تزریق کردن، اماله کردن، سوزن زدن <hr> معانی دیگر : (آبگونه را با فشار به داخل چیزی راندن) تزریق کردن، خلانیدن، در جهاندن، درفشاندن، وارد کردن، پرکردن از

معنی : زدن، تزریق کردن، اماله کردن، سوزن زدن معانی دیگر : (آبگونه را با فشار به داخل چیزی راندن) تزریق کردن، خلانیدن، در جهاندن، درفشاندن، وارد کردن، پرکردن از

inject

<hr> معنی : تنقیه، اماله، تزریق، داروی تزریق کردنی <hr> معانی دیگر : خلانش، درجهش، درفشانش

معنی : تنقیه، اماله، تزریق، داروی تزریق کردنی معانی دیگر : خلانش، درجهش، درفشانش

injection

injection anchor

injection area

injection blow molding

injection boundaries

injection compounds

injection fluid

injection folding

injection level

injection line

injection lines

<hr> (روش شکل دادن به برخی مواد پلاستیکی از راه تزریق پلاستیک گداخته به درون قالب های خیلی سرد) قالب گیری درجهشی، ریخته گری تزریقی

(روش شکل دادن به برخی مواد پلاستیکی از راه تزریق پلاستیک گداخته به درون قالب های خیلی سرد) قالب گیری درجهشی، ریخته گری تزریقی

واژه های حرف "i" - دیکشنری تخصصی