دیکشنری تخصصی

<hr> ورزش : ضربه اى که توپ روى دیوار عقب مى افتد علوم هوایى : طول

ورزش : ضربه اى که توپ روى دیوار عقب مى افتد علوم هوایى : طول

lenght

<hr> معنی : مد، درجه، طول، مدت، قد، درازا، امتداد <hr> معانی دیگر : درازی، درازای زمان، طول مدت، (هر چیزی که به درازای معین و متعارفی بریده یا درست شده باشد) قواره، تکه، قطعه، لخته، لت، بخشه، درازه، (در مسابقات و غیره) به اندازه ی یک طول یا قد، (آواشناسی) دیرش، کشش، (عامیانه) بلندی واکه، درازی واکه، مدت <hr> length_ پسوند: به درازای معین [full-length یا half-length]

معنی : مد، درجه، طول، مدت، قد، درازا، امتداد معانی دیگر : درازی، درازای زمان، طول مدت، (هر چیزی که به درازای معین و متعارفی بریده یا درست شده باشد) قواره، تکه، قطعه، لخته، لت، بخشه، درازه، (در مسابقات و غیره) به اندازه ی یک طول یا قد، (آواشناسی) دیرش، کشش، (عامیانه) بلندی واکه، درازی واکه، مدت lengt

length

length biased sampling

length of a curve

length of a line segment

length of a rectangle

length of a vector

length of buttress

length of confidence interval

length of dam

length of grade

length of haunch

length of hydraulic jump

length of life

length of queue

length of service

length of span

length of stroke

length of taper

length of vector

length ratio

length recorder

length sum

length transfer

<hr> معنی : کشیدن، دراز کردن، طولانی کردن، دراز شدن <hr> معانی دیگر : دراز کردن یا شدن، (پیراهن و شلوار و غیره) بلند کردن، بر زمان افزودن، تطویل

معنی : کشیدن، دراز کردن، طولانی کردن، دراز شدن معانی دیگر : دراز کردن یا شدن، (پیراهن و شلوار و غیره) بلند کردن، بر زمان افزودن، تطویل

lengthen

lengthening cycle

<hr> معنی : از طول، از درازا <hr> معانی دیگر : از درازا، از طول

معنی : از طول، از درازا معانی دیگر : از درازا، از طول

lengthways

<hr> معنی : دراز، از طول، از درازا <hr> معانی دیگر : از طول (lengthways هم می گویند)، بلند

معنی : دراز، از طول، از درازا معانی دیگر : از طول (lengthways هم می گویند)، بلند

lengthwise

<hr> معنی : طولانی، مفصل، طویل، دراز <hr> معانی دیگر : مطول، خسته کننده، دیریاز، دیرپای

معنی : طولانی، مفصل، طویل، دراز معانی دیگر : مطول، خسته کننده، دیریاز، دیرپای

lengthy

<hr> معنی : ملایمت، نرمی، ارفاق، اسان گیری <hr> معانی دیگر : نرمی، ملایمت، اسان گیری، ارفاق

معنی : ملایمت، نرمی، ارفاق، اسان گیری معانی دیگر : نرمی، ملایمت، اسان گیری، ارفاق

leniency

leningradite

<hr> معنی : مسکن درد، ارامی بخش <hr> معانی دیگر : آرام بخش، مسکن، آرامگر، دردکش، دردآرام، ملایم

معنی : مسکن درد، ارامی بخش معانی دیگر : آرام بخش، مسکن، آرامگر، دردکش، دردآرام، ملایم

lenitive

lennilenapeite

<hr> (نوعی پارچه بافی) تارها را دوتا دوتا تاب می دهند، یکجور تور یا گارس که برای پوشش و آرایش کلاه و پرده بکار میرود

(نوعی پارچه بافی) تارها را دوتا دوتا تاب می دهند، یکجور تور یا گارس که برای پوشش و آرایش کلاه و پرده بکار میرود

leno

leno attachments

leno brocade

leno fabric

leno heddle

leno selvage

leno weave

lenoblite

<hr> معنی : ذره بین، عدسی <hr> معانی دیگر : مرجو، بلس، (کالبد شناسی) عدسی چشم، چشم مرجو، (انواع اسباب هایی که برای متمرکز کردن امواج صدا یا میکرو ویو یا الکترون و غیره به کار می رود) همگراگر، بشکل عدسی در اوردن

معنی : ذره بین، عدسی معانی دیگر : مرجو، بلس، (کالبد شناسی) عدسی چشم، چشم مرجو، (انواع اسباب هایی که برای متمرکز کردن امواج صدا یا میکرو ویو یا الکترون و غیره به کار می رود) همگراگر، بشکل عدسی در اوردن

واژه های حرف "l" - دیکشنری تخصصی