دیکشنری تخصصی

mantle drag

mantle plume or mantle or mantle

<hr> (زمین شناسی) سنگ پوش، سنگ پوش، مواد رسوبی وسست روی سنگها

(زمین شناسی) سنگ پوش، سنگ پوش، مواد رسوبی وسست روی سنگها

mantle rock

mantle rock or mantle rock or mantle rock or regolith

mantled gneiss dome or mantled gneiss or mantled gneiss

<hr> (آیین هندوها) سرود، قرائت (به ویژه خواندن آهنگین ودا)

(آیین هندوها) سرود، قرائت (به ویژه خواندن آهنگین ودا)

mantra

mantra siddhi

mantrip

<hr> (سابقا) روپوش گشاد زنانه، ردای زنانه، شهر منتوا (در شمال ایتالیا - زادگاه ورجیل)، نوعی پارچه ابریشمی، مانتو، شنل، نوعی جامه یا لباس شب

(سابقا) روپوش گشاد زنانه، ردای زنانه، شهر منتوا (در شمال ایتالیا - زادگاه ورجیل)، نوعی پارچه ابریشمی، مانتو، شنل، نوعی جامه یا لباس شب

mantua

manuafacture

manuafacturing

<hr> معنی : نظام نامه، کتاب راهنما، کتاب دستی، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست <hr> معانی دیگر : (انجام شده یا ساخته شده توسط دست) دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه، پایه نامه، راهنما (handbook هم می گویند)، (موسیقی - ارگ و غیره) صفحه ی کلید، (ارتش) دستور رزمی، مقررات

معنی : نظام نامه، کتاب راهنما، کتاب دستی، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست معانی دیگر : (انجام شده یا ساخته شده توسط دست) دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه، پایه نامه، راهنما (handbook هم می گویند)، (موسیقی - ارگ و غیره) صفحه ی کلید، (ارتش) دستور رزمی، مقررات

manual

manual accounting system

manual actuator

manual adjustment

manual control

manual count

manual counter

manual digitizing

manual drowing in

manual input

manual of operation

manual operated hammer

manual operation

manual operation symbol

manual processing method

manual recalculation

manual skill

manual starting

manual switch

manual system

manual systems

manual technique

manual time

manual transmission car

manual transmission vehicle

manual valve

manual winding machine

<hr> معنی : بصورت دستی، با دست <hr> معانی دیگر : بصورت دستی، با دست

معنی : بصورت دستی، با دست معانی دیگر : بصورت دستی، با دست

manually

manually trimmed

<hr> معنی : ساخت، تولید، تولید کردن، ساختن، عمل اوردن، جعل کردن <hr> معانی دیگر : ساختن (با دست یا ماشین و به مقدار زیاد)، فرآوری، فرورد، فرآوردن، فروردن، محصول (صنعتی)، فرورده، فرآورده، دست ساخت، کالا، (با تداعی منفی) از خود درآوردن، بافتن، (پولاد و پشم و غیره را) قابل مصرف کردن، پرداخت کردن، مصنوع

معنی : ساخت، تولید، تولید کردن، ساختن، عمل اوردن، جعل کردن معانی دیگر : ساختن (با دست یا ماشین و به مقدار زیاد)، فرآوری، فرورد، فرآوردن، فروردن، محصول (صنعتی)، فرورده، فرآورده، دست ساخت، کالا، (با تداعی منفی) از خود درآوردن، بافتن، (پولاد و پشم و غیره را) قابل مصرف کردن، پرداخت کردن، مصنوع

manufacture

manufacture of film stock

manufactured sand

<hr> معنی : سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه <hr> معانی دیگر : (کالاهای صنعتی) فرآور، فروردگر

معنی : سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه معانی دیگر : (کالاهای صنعتی) فرآور، فروردگر

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی